قبرستان اینترنتی

همیشه وقتی میبینم یه وبلاگ یا سایتی مدتها به روز نشده، با خودم میگم نکنه طرف روحش شاد شده؟
*** *** ***
 چند وقت پیش یکی از سرویس دهنده های وبلاگ، خبر فوت یکی از کاربران فعالشو زده بود، با خودم گفتم حالا خوبه اینجوری طرفدارانشو باخبر کردن.وگرنه بیچاره ها هی به وبلاگش سر میزدن و میدیدن هیچ خبری نیست.
*** *** ***
بعضی از نویسنده های بلاگ یا به علت خستگی یا عدم دسترسی به اینترنت یا مشغله های زندگی فرصت نمیکنن وبلاگشونو آپدیت کنن ولی مشکل اینه که خبری هم از این تغییر روند کاریشون به بازدید کننده ها نمیدن و یکی هم مثل من پیدا میشه که فکر میکنه طرف عمرشو داده به خانوادش.
*** *** ***  
به نظرم پسورد وبلاگ و ایمیل از چیزهاییه که آدم باید یه جا یادداشت کنه تا اگه یه وقت براش اتفاقی افتاد، بازمانده ها خبر نبودنشو به دوستاش بدن. لااقل یه دعا و حمد وسوره هم نثار روح طرف میکنند.

*** *** ***                  *** *** ***                   *** *** ***  
چند وقتی بود از حامد خبری نبود. نگران شدم. خواب دیدم گرفتنش. در وبلاگش گفته بود که یه مدت نیست ولی باز هم نگران بودم. بعد چند ماه فهمیدم خوابم درست بوده و ... . نگرانی من بی مورد نبود...

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

پشیمونی دیگه سودی نداره

گفت: اون خودش گور خودشو کند. اینجا فیلم اکشن میزاشتن! اینجارو کرده بودن... . هم یکی از پسرها بود مینشست کنارش اونهم هر روز، هم با یکی از همکارها تیریپ عشقولانه گذاشته بود.تا اینکه فلانی و فلانی متوجه شدن. این اومد دست پیش بگیره پس نیفته، باعث اخراج هردوتاشون شد.تقصیر خودش بود.آبروریزی کرد که دیگه وساطتت هیشکی مورد قبول رئیس نیفتاد.
گفتم: خوب هر کسی توی زندگیش اشتباهاتی میکنه. مطمئنا اونهم متنبه شده  والان پشیمونه.
گفت: یه سری از اشتباهات قابل جبران نیست. کل زندگیتو بهم میریزه. پشیمونی دیگه سودی نداره.
گفتم: فکر کردی تقصیر خودش بوده؟ روند زندگیش در خطاهاش نقشی نداشتن؟ نباید بی انصافی کرد. قبوله که خطای بزرگی مرتکب شده . بدون شناخت موقعیت فلان کرده. ولی شرایط الانش خیلی بحرانیه. کاش میشد یه فرصت دیگه بهش داد.
گفت: وقتی که به پولش نیاز داشت برا چی این کارو کرد. چرا حالیش نشد که باید مراقب رفتارش باشه. پشیمونی دیگه سودی نداره.
گفتم: چقدر پشت کسی که با ماندنش مخالفت کرد بد و بیراه میگه و نفرینش میکنه. میگه هیچ وقت نمیبخششه. تا الان که ماجرا رو نمیدونستم میگفتم حرفش درسته. ولی الان میبینم که اون کسی که اخراجش کرد هم حق داشته.نباید یه طرفه به قاضی رفت.

*** *** ***                                *** *** ***                       *** *** ***
یه بار استاد قرایی مقدم در کلاس جمعیت گفت: آموزش در کشور ما از همون ابتدا غلط بوده. تا یه سنی چیزی رو هنجار و خوب میدونن که از یه سنی به بعد همون هنجار تبدیل به ناهنجار میشه.
مثلا تا یه سنی به بچه های دختر و پسر میگن: با هم بازی نکنید. نبینم رفتی پیش پسر خالت نشستی. وقتی دوست برادرت اومد برو تو اتاق . چرا با دختر دائیت خندیدی. نمیگی ممکنه حرف در بیارن. چرا اینقدر حرف میزنی؟ بچه که حرف نمیزنه. چرا میخندی؟ باید سنگین باشی. تو راه مدرسه نگاه به چپ و راست نکنی. تو مهمونی فلان لباسهارو نپوش. یه وقت تو عروسی نری جلو دوربین. نرقصی. لباس کوتاه نپوشی. اگه بفهمم تو فیلم بودی فلانت میکنم...

وقتی دختر و پسر بزرگ شدن و به سلامتی از دانشگاه فارغ التحصیل شدن خانواده ها میگن: خاک تو سرت. نتونستی یکی برا خودت پیدا کنی. چرا مهمونیهای دوستات رو نمیری؟ باید بری تا دیده بشی تا بلکه بختت باز بشه. چرا حرف نمیزنی؟ باید حرف بزنی بگن چقدر خوب صحبت میکنه. چرا اخم میکنی؟ میگن طرف اخموئه. چرا نمیخندی؟ میگن طرف افسردست. ببین عروس خانوم چقدر بشاش و خوش صحبته. یاد بگیر.اینجوری که پیش میره تا آخر عمرت نمیتونی ازدواج کنی.

اون موقع تو کلاس یه سری از دانشجوها با حرف استاد مخالفت کردن اما بعضیها که همین بلاها سرشون اومده بود میدونستن که استاد داره حرف دلشون رو میزنه...


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

یک لحظه لذت، یک عمر پشیمانی

مادربزرگم میگه: چرا فلانی بچه دار نمیشه؟ مشکل از زنه یا مرد؟
من میگم: خوب بچه دار بشن که چی بشه. ما چه گلی به سر خانوادمون زدیم که بچه های ما بزنن. ما که نسل انقلاب هستیم شدیم این. چه برسه به نسل الان که دیگه بزرگ بشن حتی معلوم نیست آب و برق دارن یا نه. مشکلات دیگشون بماند. چرا خیانت کنیم و به دنیا بیاریمشون تا بعدا به ما بگن مارو چرا به دنیا آوردید؟
مادربزرگم میگه: خوب اگه زن و شوهر بچه دار نشن، مال و اموالشون به کی میرسه؟!!
من میگم: گذشت اون زمون که هر کی برا خودش زمین و باغی داشت و اربابی میکرد. خانواده های الان چیزی جز وام و قسط برای بچه هاشون به ارث نمیزارن.
*** *** ***
در زمانهایی نه چندان دور عقیده داشتند که هر خانواده باید هم دختر داشته باشه و هم پسر. جنسیت و تعداد فرزندان بر مبنای هدفهای مشخصی بود.
اهداف داشتن پسر:
ادامه دادن نسل، کارکشی از پسرها در مزرعه یا مغازه، عصای پیری( به جهت حمل و نقل ولدین بر دوشها)، تامین هزینه (در صورت از کارافتادگی والدین و نداشتن هزینه لازمه برای زندگی)، داشتن پسر به تعداد چهار عدد در راستای حمل و نقل تابوت
اهداف داشتن دختر:
همدم برای شنیدن حرفهای مادر، کمک در هر گونه شست وشو و نظافت و بچه داری، گریه و زاری کردن در مراسم ختم والدین.

چنانچه خانواده ای تعداد فرزندانش سه یا کمتر بود، مورد تعجب و حیرت تمامی آشنایان قرار میگرفت و انواع و اقسام برچسبها به این خانواده میخورد.
بچه ها برای خودشان بزرگ می شدند و آنچنان توجهی به میزان مهر و محبت و رسیدگی والدین نداشتند.
در پایان هم ارثیه ای براشون باقی میموند که در نهایت بر روی ارثیه دعوا میشد و به هیشکی هیچی نمیرسید.
*** *** ***
به نظر من در این دوره زمونه زن وشوهر زمانی بچه دار میشن که از هم خسته شدن. یعنی وقتی دیگه برای هم تکراری شدن و از سکوت خونه خسته شدن (زن هم از ترس اینکه شوهرش به خاطر تنوع بره سراغ یک زن دیگه) تصمیم میگیرن بچه دار بشن.

بعد از بچه دار شدن کلی قند و شیرینی میل می کنند که آخه چه مرگمون بود که بچه دار شدیم؟ داشتیم راحت و آسوده زندگی میکردیم و شبها کفه مرگمون رو میزاشتیم میخوابیدیم. الان چی. زندگی شده زندگی سگی و ...
بچه بیچاره هم از همه جا بی خبر اولش که حالیش نیست از این حرفها خوشش میاد. بعد که بزرگتر شد تازه میفهمه با به دنیا اومدنش چه کلاه گشادی سر خودش و بقیه رفته.

حالا این وسط دو حالت پیش میاد. یا زن و شوهر به خاطر یکسری دلایل قدیمی بچه دار شدن( از نظر جنسی) دوباره اقدام به بچه دار شدن می کنند و یا به قول آقای دکتر قرایی مقدم ( از اساتید دانشگاه تربیت معلم) : یکهو شد یا دست خودمون نبود بچه دار شدیم.( یعنی زن و شوهر تصمیمی نداشتند و این اتفاق افتاد)
من اسم این حالت آخر رو گذاشتم: یک لحظه لذت   یک عمر پشیمانی !!!
پشیمانی هم برای والدین و هم برای فرزند بخت برگشته

پشیمانی برای فرزند بخت برگشته، چونکه در این دوره زمونه تا دختر و پسری آشنا بشن و ازداوج کنن و بعد موقعیت بچه دار شدن پیدا کنند، فرزند مظلوم وقتی دوران ابتدایی رو شروع میکنه و وقتی میخواد یه زمانی قسم بخوره بجای به جون بابام باید بگه به روح بابام یا به ارواح خاک بابام!!!
 *** *** ***
تا وقتی نرفتی دانشگاه میگن: چرا نمیری دانشگاه. درس بخون کنکور قبول بشی. وگرنه ...
دانشگاهت که تموم شد میگن: چرا ازدواج نمیکنی: خواستگار نداری؟ دختر گیرت نمیاد؟ ایرادی داری؟
بعد که ازدواج کردی ( از قضایای مراسم ازدواج و تشریفات بی خودیش هم بگذریم) نوبت بچه دار شدن میرسه. یک ماه نشده میگن خبری نیست؟ نمیخواهید بجنبید؟ دیر میشه ها. سن بره بالا خطر هم میره بالا.
بچه اول به دنیا اومد چند ماه نگذشته میگن بچه دوم نمیاری؟ این دختره، یه پسر هم باید بیاری. یا اگه دختر نداری یعنی هیچی نداری و باید دختردار هم بشی.
بچه دار که شدی مرحله به مرحله درباره غذا خوردن و راه رفتن و مدرسه رفتنش ازت سوال میپرسند. به وقت ازدواج هم که رسیدن میگن این داماد بود گرفتی؟ این چه عروس بی ریختیه؟ یادت باشه مادرشوهر بازی دربیاری ها و....
وقتی کمی سن بالا رفت آخرش میگن: پس چرا نمیمیری؟؟؟؟؟؟؟
  *** *** ***

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

چند مسئله ساده

 مسئله اول:
مفروض است:
a) ناصر عاشق ستاره است.
b) مراد عاشق ستاره است.
c) عشق ناصر به ستاره از عشق مراد به ستاره 37 درصد بزرگ تر است.
d) عشق ستاره به مراد با عشق او به ناصر با هم برابر است.
اگر مراد با ستاره ازدواج کند و 7 ماه بعد ناصر، به قصد رسیدن به ستاره، او را بکشد و 4 سال بعد پس از تحقیقات طولانی قضایی، خودش به جرم قتل مراد اعدام شود، تحقیق کنید کدامیک از سه نفر زیان بیشتری در زندگی دیده است؟
1. ناصر              2. مراد       3. ستاره

برای حل مسئله توجه کنید که ناصر در زندگی اش حتی یک روز هم با ستاره زندگی نکرده است. او همچنین به مدت 4 سال با احساس گناه ناشی از قتل در زندان بوده است.از سوی دیگر، ناصر به دلیل قتل مراد و ارضای حس کینه جویی اش با آرامش بیشتری مرده است.
از طرفی، مراد نه تنها از ستاره و ناصر زندگی کوتاه تری داشته بلکه بدون آگاهی از دلیل مرگ خودش کشته شده است. گرچه به هر حال از شیرینی 6 ماه زندگی در کنار ستاره برخوردار بوده است.
ستاره اما به رغم زندگی شش ماهه با مراد، اکنون از دو امکان و فرصت خوشبختی محروم شده است. او احتمالا تا پایان عمر در حسرت و اندوه دو عشق از دست رفته رنج خواهد برد.
*** *** ***
مسئله دوم:
دکتر محسن رازی، 32 ساله، دکترای کامپیوتر و استاد یکی از دانشگاههای معتبر تهران تصمیم دارد ازدواج کند. او سه گزینه برای ازدواج در نظر گرفته است:
الف- سپیده، 26 ساله، پزشک متخصص کودکان با ضریب هوشی عالی و زیبایی معمولی، از دوستان رویا، خواهرش.
ب- فرشته 23 ساله، کارمند کتابخانه ی فنی دانشکده، با زیبایی متوسط و از خانواده ای اصیل و مرفه. او به دلیل ضریب هوشی پائین تنها توانسته است تا سطح فوق دیپلم کتابداری تحصیل کند.
ج- فرانک 21 ساله، یکی از دانشجویان دکتر رازی، با زیبایی خیره کننده و ضریب هوشی متوسط.

با فرض اینکه محسن رازی قطعا با یکی از این سه گزینه ازدواج خواهد کرد و با توجه به اینکه:
1. در صورت ازدواج با فرانک مجبور می شود سه سال بعد به دلیل عدم تفاهم و به رغم داشتن دو دختر دوقلو، با او متارکه کند که این جدایی، به دلیل عشق مفرط محسن رازی به فرانک، باعث می شود تا او توان عشق ورزیدن به هر زن دیگر را از دست بدهد و دچار افسردگی شدید شود به گونه ای که برای رهایی از این افسردگی ناچار شود 10 سال بعد را در آسایشگاهی خارج از شهر زندگی کند.
2. حاصل ازدواج با سپیده، کودکی با عقب ماندگی ذهنی شدید خواهد بود.
3. اگر با فرشته ازدواج کند، زنش 7 سال بعد در بازگشت از کتابخانه دانشکده در اثر تصادف با ماشین راننده ای مست کشته خواهد شد.
بررسی کنید محسن رازی در کدام وضعیت خوشبخت تر خواهد بود

*** *** ***                     *** *** ***                      *** *** ***
آدمها دو دسته اند:
دسته اول کتابهای مصطفی مستور را خوانده اند  . دسته دوم: کتابهای مصطفی مستور را نخوانده اند
اونهایی که این کتابها راخوانده اند دو دسته اند: دسته اول: متوجه روابط شخصیتهای بین داستانهای کوتاه یک کتاب و ارتباط داستانهای کوتاه چند کتاب شده اند . دسته دوم: مات و متحیر نمیدانند  کی بود  چی شد   چی پیش اومد...

*** *** ***                 *** *** ***
دو نوشته کوتاهی که خواندید( مسئله اول و دوم) بخشی کوتاه از مجموعه داستان کوتاه " تهران در بعدازظهر" نوشته مصطفی مستور" از نشر چشمه بود.
برخی از شخصیتهای این مجموعه دنباله شخصیتهای خودشان در مجموعه داستانهای قبلی مصطفی مستور هستند و اکثر داستانها همانند سایر کتابهای این نویسنده  یک غافلگیری برای خواننده در پایان هر داستان در نظر گرفته اند.
نظر شخصی من ( مختصرترین و ساده ترین نظر) در مورد داستانهای این نویسنده اینه که بعد خواندن هر داستان مو به تنم سیخ میشه!


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه

نقل است در زمانهائیکه حجاج می توانستند از مکه و مدینه، یخچال فریزر و لباسشویی و امثالهم  با خودشان به ایران بیاورند، روی جعبه یکی از یخچالها با ماژیک نوشته شده بود: مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه...

*** *** ***
هر زمان که یکی از دوستان به سفر حج ( عمره یا تمتع) میره یاد خاطرات خودم در سفر حج عمره میفتم.از یه طرف یاداوری شیرینی سفر باعث میشه دلت بخواد باز هم به این سفر بری، و از طرفی هم دوست داری اونهایی که طعم این سفر رو نچشیدن شانسی برای رفتن پیدا کنند.

*** *** ***
به دوستانی که تا با حال به این سفر نرفته اند توصیه می کنم اگر می خواهند از هم کاروانیهاشون خداحافظی گرمی کنند، قبل سوار شدن به هواپیما در برگشت به ایران، اینکار را انجام دهند. چون وقتی به فرودگاه ایران برسند، همچون قیامت هیشکی به هیشکی نیست و همه دنبال جمع آوری توشه های معنوی حاصل از این سفر در ساکهای بی شمار خود هستند. 
در این لحظه است که همون عبارت روی یخچال یادت میفته و دلیل شور و شوق ایرانیهارو برای رفتن چند باره به این سفر و زیارت و ... بهتر درک میکنی...

*** *** ***
هر در که زنم،صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم،پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

به همین سادگی...

پافا فیلتر شد.انگار همین دیروز بود که با کلی ذوق و شوق مطالب وبلاگ رو به سایت منتقل کرده بودم.
چقدر راحت حالم گرفته شد و خوشحالی دو روز تعطیلی به کامم زهر شد.

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

چند روایت معتبر درباره مرگ

 یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک راضیة مرضیة، فادخلی فی عبادی، فادخلی جنتی.
  *** *** ***
کی؟ کِی؟ چرا؟ مریض بود؟ خدا به داد خانوادش برسه. خدا رحمتش کنه...

 *** *** ***
 مگه چند سالش بود؟ آخی بیچاره دخترش. ازدواج هم نکرده.
مریض که نبود. بهش نمیخورد به این زودی بره. دیدی نرفتیم امسال خونشون. کاش اون دفعه ناراحتش نکرده بودیم.
سرطان داشت؟ پس خانوادش خودشونو آماده کرده بودن. بیچاره راحت شد.
پیر بود؟ عمرشو دیگه کرده بود.حالا خوبه بچه مجرد خونه نداره.
حقش بود بمیره. دیدی چطوری رفتار میکرد. خدا ازش نگذره.
چه آدم خوبی بود. هرکی نیاز به کمک داشت کمکش میکرد. یادته اون موقع پول لازم داشتیم بهمون قرض داد. خدا بیامرزتش.
کاش اون روز باهاش بد برخورد نکرده بودم. کاش باهاش خوش رفتاری میکردم.اصلا فکر نمیکردم به این زودی بره. خدا منو ببخشه.
تا وقتی بود قدرشو ندونستیم. الان دیگه چه فایده داره.

 *** *** ***
حالا کجا خاکش میکنن؟ کدوم قطعه؟ قبرش چند میلیون شده؟ میگن قبر قطعه های قدیمی تا 30 میلیون هم هست. خانوادش از کجا بیارن پولشو بدن؟
بعد خاکسپاری غذا دادن؟ غذا چی بود؟
مرحوم اون موقع هم خسیس بود. دیدی کجا بردن غذا بدن.
 *** *** ***
فلانی رو دیدی یه قطره اشک هم نریخت. عروسش که انگاری خوشحال بود مادر شوهرش مرده.
دخترشو دیدی؟ چه شیونی میکرد. چه حرفهایی میزد.
عروس آقای فلانی گریش نمیگرفت دستمال کاغذی رو به چشماش فشار میداد بلکه اشکش دربیاد.

 *** *** ***
مرد بیچاره چطوری بدون زن زندگی کنه. کی براش غذا بپزه. چهل نشده طاقت نمیاره و زن میگیره.بچه هاش میزارن زن بگیره؟
آخی زن بیچاره بیوه شد.با دو تا بچه کوچک. چطوری تنهایی بزرگشون کنه. شوهرش درامدی داشته که به اینها برسه؟
*** *** ***
مُرد. فوت کرد. فوت شد. پر زد. پر کشید. رفت پیش خدا. رفت اون دنیا. به لقاءالله پیوست. به ملکوت اعلی پیوست.راحت شد. تمام کرد. ریق رحمت رو سرکشید. به درک واصل شد.

*** *** ***
اگه وجدانت راحت و آسوده باشه مرگ مثل یه بوس کوچولو میمونه، اما اگه آلوده به گناه باشه... نه...

*** *** ***
 اوست كسى كه شما را از گل آفريد آنگاه مدتى را [براى شما عمر] مقرر داشت و اجل حتمى نزد اوست با اين همه [بعضى از] شما [در قدرت او] ترديد می‏كنيد .سوره الأنعام
و خدا[ست كه] شما را از خاكى آفريد سپس از نطفه‏اى آنگاه شما را جفت جفت گردانيد و هيچ مادينه‏اى بار نمیگيرد و بار نمى‏نهد مگر به علم او و هيچ سالخورده‏اى عمر دراز نمیيابد و از عمرش كاسته نمى‏شود مگر آنكه در كتابى [مندرج] است در حقيقت اين [كار] بر خدا آسان است. سوره فاطر

*** *** ***                                  *** *** ***                                      *** *** ***
به جرات میتونم بگم باحال ترین آدم فامیل بود. خیلی قبولش داشتم . بامرام و خوش مشرب. فوت ناگهانیش شوک بزرگی برای همه ما بود.تا حالا برای مرگ هیچ کسی اینقدر گریه نکرده بودم. از روزی که خبر رو شنیدم هرچی سعی میکردم یه مطلب برای مرگش توی کافه بنویسم نمیشد.هیچ کدوم از نوشته ها به بلوغ انتشار نمیرسید. 
کاش میدونستیم که چقدر زود دیر میشه...
 *** *** ***


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS