مصائب دوشیزه

اصلا مادربزرگم دوست نداره پسری از فامیل ازدواج کنه. چون به طور تابلوئی از ازدواجشون ناراحت میشه. دلیلشو نمیدونم ولی... .
نمیدونم چرا هر وقت پسری ازدواج میکنه میگه ببین دختره چه شانسی داره، پسر ما مثل برّه، گول خورد.
*** *** ***
وقتی هفته پیش درباره جلسه بله برون پسردائیم ازش پرسیدم که دختره چطور بود، چهره ناراحتی به خودش گرفت و لبشو پائین انداخت و در مقابل پرسشهای ما مبنی بر چهره و قد و قامت دختر، فقط اخم کرد و گفت: پسرم مثل یه تیکه ماه نشسته بود!
چون همیشه پسردائیم خوش سلیقه بود، من به این حرفها شک کردم و روز بعد که کلیپ مهمونی رو دیدم گفتم این دختر بیچاره که مشکلی نداره چرا عیب رو دختر مردم میزارید. ولی حیف که مادربزرگ نبود که نظرمو بشنوه.
وقتی چند سال شنید پسرخالم میخواد ازدواج کنه، با عصبانیت بهش گفت: مگه تو نگفته بودی نمیخوای ازدواج کنی؟
وقتی چند سال پیش برادرهام میگفتن ما خودمون میخواهیم یکی رو انتخاب کنیم میگفت: برید، برید یکی رو بگیرید نصف قد خودتون باشه!
*** *** ***
وقتی یه دختری رو میبینن که قراره عروس باشه، هر کسی بنا به سلیقش نظر میده. نمیگن علف باید به دهن بزی... .
یکی هم مثل مادربزرگم میشه که معلوم نیست چه معیاری مد نظرشه. یه موقع میگه طرف درشته، یه وقتی هم میگه دختره لاغر مردنیه و بنیه نداره.
*** *** ***
نمیدونم چرا مادبزرگها دوست دارن پسرشون وقتی نوه دار شد، بچه، پسر باشه. اگه پسر باشه براش قالیچه میخرن و کلی قربون صدقه میرن.
معضل دیگه ای که در بعضی خانواده های چشم رنگی مثل ما هست اینه که چون در هر خانواده حداقل یه نفر هست که چشم سبز یا ابی داشته باشه، حالا اگه نوه پسر بود باید چشم رنگی هم داشته باشه.
همین هفته پیش بود که وقتی مادربزرگم با برادرش که نوه دار شده بود صحبت کرد، وقتی در مورد جنسیتش پرسید برادرش با ناراحتی گفت: خوب معلومه چیه دیگه، دختره. مادبزرگم پرسید چشمش رنگیه؟ و وقتی جواب منفی شنید با ناراحتی روی پاهاش زد و گفت: ای داد بیداد.....
*** *** ***
مادربزرگ میگفت: فلانی از فلانی طلاق گرفته. دختر فلانی داره جدا میشه. دوره زمونه عوض شده، دخترها خیلی بد شدن. من گفتم: یعنی فقط زنها سر ناسازگاری میزارن؟ مشکل فقط خانومها هستن؟
وقتی پسری تو فامیل به مشکل بربخوره همه به اتفاق میگن چیزی که زیاده دختر. طلاقش بدی یه بهترشو برات میگیریم. اما اگه دختر مشکل داشته باشه میگن چشمت کور باید بسازی و زندگی کنی. حتی اگه صدتا هوو داشته باشی و شوهرت انگل اجتماع باشه...
*** *** ***
در ادامه مطلب متنی را می خوانید که یکی از دوستان برام ایمیل زده.متنی است جالب و قابل تامل...


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

اولین شب آرامش

یک سال گذشت. یک سال از رفتنم به سر کار تمام وقت و جدی ( از نظر خانواده) گذشت. کاری که خانواده تمایل داشتند و من نه. این روزها خیلی خستم. یک سال پیش در چنین شبی من دلهره و استرس زیادی داشتم. الان در سالگرد همون شب، باز هم دلهره و استرس دارم.نمیدونم کی قراره به آرامش برسم. اصلا آرامشی وجود داره؟

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

بازی پدیا( دایرة المعارف بازیهای کودکی)- قسمت اول


کشتم شپش شپش کش شش پارا این چند تا نقطه داره؟
وقتی کسی ازت این سوال رو میپرسید میگفتی: دوباره بگو تا روی کاغذ بنویسم و نقطه هاشو بشمرم. غافل از اینکه فقط باید تعداد نقطه های "این" رو میگفتی! یعنی فقط سه تا نقطه!!!

تفریحات هم نسلهای ما و مادر پدرهامون به تکرار همین جملات ساده یا بازی های ساده تری که نیاز به هیچ امکاناتی نداشت، انجام می شد. اون موقع خبری از کامپیوتر و پلی استیشن و این حرفها نبود. یعنی فقط خودت بودی و خودت و خواهر برادرت و حداکثر بچه های فامیل. البته با دستهای خالی...

*** *** ***

همه چیز از وقتی شروع شد که به ما گفتن: دالی!
وقتی فرد جدیدی در یک خانواده وارد میشه، اعضای خونه چه برای سرگرمی خودشون و چه برای سرگرم کردن و آروم کردن بچه از راههای مختلفی مثل بازی کردن استفاده میکنند.
طفل معصوم از همان عنفوان کودکی با بازی کردن اخت میگیره. و این بازی رو در تمام مراحل زندگیش ادامه میده. حتی وقتی بزرگ شد با احساسات آدمها هم میتونه بازی کنه!
در این مطلب مروری داریم به بازیهای دوران کودکی بچه های دهه شصت و هفتاد. سعی کردیم که برای هر بازی، توضیحی ارائه دهیم که هم برای آنانی که اطلاعاتی ندارند، مفید باشه و هم تجدید خاطره ای برای هم نسلهای خودمون باشه.

بعضی از بازیها بین دختر و پسر و یا بین مدرسه و خانه مشترک هستند.برای برخی بازیها اسمی نیافتیم و یا ممکن است در مناطق مختلف کشور اسامی متفاوت تری برای این بازیها ذکر شده باشد. بازیهای فهرست شده زیر، بازیهایی هستند که اینجانب بیشتر به یاد داشته ام .
*** *** ***

بچه وقتی هنوز نرفته مدرسه، تو خونه یا کوچه بازی میکنه. زمان ما کوچه امنیت داشت. هم بچه دزدی زیاد نبود و هم از ویراژماشین و موتور به نسبت امروز خبری نبود. برای همین خانواده ها با خیال راحت میزاشتن بچه هاشون در کوچه بازی کنند.
وقتی هم که بچه رفت مدرسه، محیط مدرسه بازیهای خاص تری رو میطلبید.

اصطلاحات بازیها:
1- سوختن: کسی که بازی را می بازد.
2- گرگ: فردی که قرار است موجب باختن سایر بازیکنان شود!
3- یارکشی: جهت انتخاب اعضای تیمهای شرکت کننده در بازی از روشهای مختلفی استفاده می شود.
4- موچ: با گفتن این واژه بازیکن یک  فرجه جهت گفتن حرف مهمی می گیرد.
5- چشم گذاشتن: کسی که چشمانش را میبندد تا سایر بازیکنان کاری را انجام دهند.
6- نخودی: فردی که در آمار بازی زیادی اومده و نمیدونن چکارش کنند یا از نظر سنی از بقیه کمتره و میخوان دلش نشکنه به عنوان نخودی وارد بازی میشه.

روشهای انتخاب شروع کننده بازی:
1- گردو شکستم
2- سکه انداختن ( شیر یا خط)
3- ده بیست سی چهل... یا  ده  بیست سه پونزده...
4- سنگ   کاغذ   قیچی

بازیهای پیش دبستانی:

اما وقتی بچه تازه به دنیا اومد و کم کم داشت بزرگ میشد، از بازیهای ساده ای برای سرگرم کردن اون استفاده میشد:

1- دالی...

وقتی بچه هیچی حالیش نیست و میشه سرش راحت کلاه گذاشت، خانواده از بازی "دالی" استفاده میکنند. یعنی یکی از اعضای خانواده پشت یه چیزی قایم میشه و طفل بیچاره که از هیچ جا خبر نداره و دست راست و چپشو نمیشناسه، فکر میکنه طرف غیب شده. اون موقع شخص به ظاهر غیب شده یکهو خودشو نشون میده و طفل معصوم مثل اینکه تی تاپ دیده باشه! ذوق از خودش در میکنه و میخنده.
شخصی که میخواد لحظه ای غیب بشه یا میتونه صورتشو پشت دستش قایم کنه یا پشت بدن کسی یا اثاثهای خونه قایم بشه.
این روش بازی برای آروم کردن بچه های که مدام داره ذق ذق (zegh zegh) میکنند خیلی مفیده!

2- لی لی لی لی حوضک...

وقتی بچه کمی بزرگتر شد ( دقت کنید که کمی، یعنی هنوز خبر نداره که دارید سرش شیره میمالید)، خانواده از بازی "لی لی حوضک" استفاده میکنند.
لی لی لی لی حوضک، جوجو رفت آب بخوره افتاد تو حوضک.
به این ترتیب که دست کودک را میگرفتند و کف دستش با انگشت اشاره کمی حالت قلقلک ایجاد میکردند و این شعر رو میخوندن.

3- کلاغ پر...

زمانی که بچه فرق بین گاو و کلاغ و گوسفند و قورباغه رو فهمید، میشه از بازی "کلاغ پر" استفاده کرد. محدوده سنی خاصی را نمی شود برای این بازی تعیین کرد.یعنی ممکن است کودک 1 ساله فرق خر و طوطی را بداند اما کودک 7 ساله هنوز به گاو بگوید ببعی.
روش این بازی بدین نحو است که مشابه روش قبلی دست کودک را میگیرند و با انگشت اشاره به کف دست اشاره میکنند و می گویند: کلاغ.... پر ... گنجشک ... پر الاغ .... پر
کودک بایستی به محض شنیدن اسم حیواناتی که پرواز میکنند بگوید: پر
و اگر بعد از شنیدن اسم الاغ بگوید پر ، کودک بازی را باخته است. البته گاهی برای سنجش هوش و حواس کودک، والدین به قصد به حیواناتی که پرواز نمی کنند هم می گویند پر. تا ببینند کودک چه عکس العملی نشان می دهد.
حالا اگر این کودک متعلق به قشر فوق تحصیل کرده مملکت گل و بلبل ما باشد، بجای استفاده از اسم حیوانات شناخته شده که یا کودک در باغ وحش دیده یا در کتاب و کارتون، می گویند: پنگوئن .... پر شتر مرغ .... پر
کودک از کجا بداند که پنگوئن پرنده است ولی پرواز نمیکند، خدا می داند.

4- تاپ تاپ خمیر...

تاپ تاپ خمیر، شیشه پر پنیر، دست کی بالاست؟

این بازی برای اسکل کردن کودکان منزل استفاده میشد. یعنی والدین، بچه هایی موجود در خانه اعم از فرزندان خودشان یا اقوام را گرد هم می آوردند تا برای استراحت پدربزرگ وقت مناسبی جور شود و این بازی را بدین نحو اجرا می کردند:
بچه ها به نوبت روی زمین زانو زده و پشتشان را به طرف کودکان دیگر می کردند و حالت خمیده به خود می گرفتند. یکی از اعضا بر پشت کودک میزد و میگفت: تاپ تاپ خمیر شیشه پر پنیر دست کی بالاست؟
در این هنگام بعضی از کودکان دستهای خود را بالا می گرفتند. و کودک خم شده باید حدس میزد که چه کسانی دست خود را بالا برده اند. اگه درست تشخیص میداد بازی را میبرد در غیر اینصورت بازی ادامه پیدا میکرد.

5- اتل متل توتوله...

یکی دیگر از بازیهایی که حکم قوطی بگیر و بنشان داشت، بازی "اتل متل توتوله" بود. بازی که ریشه در فرهنگ غنی ایران دارد و نسل به نسل و سینه به سینه عینا منتقل شده و تنها بازی است که با همان شعر و روش بدون هیچ تحریفی هنوز هم اجرا میشه.
روش بازی به این نحو است که بچه ها روی زمین نشسته و پاهای خود را دراز می کنند.یکی از بزرگترها یا کودک بزرگتر جمع با خواندن این شعر روی پاهای کودکان دیگر که پاهای خود را دراز کرده اند میزند و وقتی به عبارت انتهایی شعر رسید، پای اشاره شده بایستی جمع شود.

اتل متل توتوله     گاو حسن چجوره

نه شیر داره نه پستون       شیرشو بردن هندستون

یک زن کردی بستون    اسمشو بزار عم قزی    دور کلاش قرمزی

هاچین و واچین     یه   یا   تو   ور    چین

بازی ادامه پیدا میکرد تا فقط یک پا باقی بماند!

هنوز در مورد معانی فلسفی این شعر کهن، اطلاعاتی در دست نیست و معلوم نیست حسن و زن کردی چه نسبتی با هم دارند. آیا این دو به هم محرم هستند و تصمیم دارند برای ماه عسل به هندوستان بروند؟ چرا هندوستان در این شعر عنوان شده؟ آیا سراینده شعر با سفارت هندوستان در ایران رایزنی کرده و فرش و پسته رد و بدل شده؟ این انقزی با انقزی سریال خوش نشین ها چه رابطه ای دارد؟ چرا این بازی روی پا انجام می شود و نه روی دست؟
با وجود تمام این ابهامات و چراها، تمام ایرانیان بر روی این شعر تعصب خاصی دارند...

6- قایم باشک

در روزگارانی که خانه ها متراژ بیشتری داشتند و در چند طبقه همراه با زیرزمین و حیاط بزرگ طراحی شده بودند، کودکان خانواده می توانستند برای سرگرم کردن خود از بازی "قایم باشک" بهره ببرند.
بازی بدین نحو اجرا میشد که یکی از کودکان به اصطلاح چشم میزاشت ( گرگ) و تا یک عدد معینی میشمرد و بقیه کودکان در این فاصله قایم می شدند تا کودکی که چشم گذاشته پیدایشان نکند.
فضاهای قایم شدن در خانه های بزرگ قدیمی، به وفور یافت می شد. کودک بعد از شمردن میزان عدد مشخصی بلند می گفت: اومدم. و به دنبال کودکان قایم شده میگشت.
کودکانی که پیدا می شدند سوخته به حساب میامدند.چنانچه در فاصه ای که کودک به دنبال کودکان دیگر میگشت، کودکی خود را به محل اول بازی( جایی که چشم گذاشتن انجام می شد) می رساند با ذکر عبارت "سک سک" از هر نوع سوختنی خود را رهایی می بخشید.
این بازی از هیجان و اضطراب زیادی برخوردار بود و لذتی وصف نشدنی را به کودکان هدیه می داد.


7- گرگم به هوا

فکر کنم بازی "گرگم به هوا" همون بازی "بالا بلندی" باشه. بازی به این نحو انجام میشه که یک نفر به عنوان گرگ انتخاب شده و بقیه بازکنان بایستی دویده و خود را به محلی بالاتر از سطح زمین برسانند. در صورتیکه قبل از این عمل توسط گرگ گرفته شوند، سوخته محسوب شده و گرگ بعدی خواهند بود.

بازیهای دبستانی:
وقتی کودک نشکفته با هزار نق و ادا اطوار پا به مدرسه گذاشت و قرار شد استعدادهای نهفته اش شکوفا بشه والف رو بگه و تا ی بره، پدر مادر هم با هزاران امید و آرزو کودک را روانه مدرسه کردند، غافل از اینکه شاگرد مدرسه در حین درس معلم، فکر و ذهنش به شیطنت و بازی میگذره و نقشه میکشه که زنگ تفریح با کی و چی بازی کنه.

بچه های اول دبستان که تازه وارد و صفر کیلومتر محسوب می شدند، از بازیهای مدرسه ای سررشته ای نداشتند اما به تدریج از بچه های سال بالاتریاد میگیرند که در زنگهای تفریح یا ورزش چطوری سر خودشونو گرم کنند.

1- گردو شکستم...

یکی از بازیهایی که بیشتر به عنوان تعیین شروع کننده بازی اصلی، کاربرد داشت، "گردو شکستم" بود. بازی بدین نحو اجرا می شد که سرگروه دو تیم در فاصله چند متری و روبروی هم قرار می گرفتند و شروع کننده این بازی یکی از پاهای خود را به جلوی پای مخالف حرکت میداد و روبروی پنجه پای مخالف قرار میداد و میگفت: گردو و طرف مقابل میگفت: شکستم. فندق... شکستم...
این حرکات و حرفها  ادامه پیدا میکرد تا پای یکی از بازیکنها پای طرف مقابل را له شود.
در اینکه پای له شده شروع کننده بازی باشه یا خیر بستگی داشت که چی به نفع باشه. یعنی اگه به نفع بود برنده این گردو شکستم بازی رو شروع کنه، بازی توسط برنده شروع می شد در غیر اینصورت تیم فرد بازنده بازی را شروع می کرد.

این مصلحت اندیشی نشاندهنده این بود که در خون فرزندان ما از همان عنوان کودکی، جرزنی وجود داشته!


2- ده بیست ...

یکی دیگر از بازیهای تعیین کننده شروع کننده بازی، ده بیست سه پونزده یا ده بیست سی چهل بود.
نماینده های دو تیم و یا کلیه بازیکنان( در صورتی که بازی تیمی نباشد) دور هم حلقه زده و یکی از بازیکنان در حین خواندن و شمارش به روی سینه های بازیکنان میزد.
ده بیست سی چهل پنجاه شصت هفتاد هشتاد نود صد.
ده ، بيست ، سه ، پونزده ، هزار و شصت و شونزده ، هر كي ميگه شونزده نيست ، هيفده ، هيجده ، نوزده ، بيستً!
آنا ، نه‌مانا ، دوو دوو اسكاچي، آنا مانا كلاچي! 
و اونی که دست روی سینه اش قرار گرفته از دور خارج می شود.بازی ادامه پیدا میکرد تا فقط یک نفر باقی بماند.

3- سنگ  کاغذ  قیچی

بازی دیگری که هم به عنوان بازی مجزا و هم تعیین شروع بازی استفاده می شد، "سنگ کاغذ قیچی " بود. بازی که باوجودیکه نیاز به هوش و استعداد چندانی نداشت اما در درون خودش هیجانهای نهفته ای داشت. یعنی فکر میکردی طرف این دفه می خواد سنگ بیاره یا قیچی .
اصول بازی بدین نحو بود که بازیکنان دستان خود را به پشت سر می بردند و با گفتن " سنگ کاغذ قیچی" دستان خود را به نشانه هر کدام از این اجسام روبروی هم میاوردند.

سنگ مغلوب کاغذ می شد و کاغذ سنگ را دربر می گرفت.
سنگ بر قیچی پیروز می شد و ضربه مهلکی به قیچی میزد.
قیچی کاغذ را پاره می کرد و کاغذ را از دور خارج می کرد.

چنانچه توافق طرفین به یک بار بازی بوده باشد و برنده شروع کننده بازی باشد، بازی تمام می شود اما چنانچه قرار باشد امتیازی جمع شود بازی ادامه پیدا میکند.
هنوز هم که هنوزه انجام این بازی خیلی فاز میده.

بعد مشخص شدن شروع کننده بازی، بازی شروع می شد. برخی از بازیها دو نفره و برخی هم با شرکت کل اعضای کلاس انجام می شد.

4- تخم مرغ گندیده...

یکی از بازیهایی که در زنگهای ورزش یا زمانی که معلم سر کلاس نیامده، انجام می شد( بیشتر در مدارس دخترانه)( چون در زمان زنگ تفریح امکان برگزاری این بازی به علت ازدحام دانش آموزان مدرسه نبود)، "تخم مرغ گندیده" نام داشت.

بدین صورت که دانش آموزان یک دایره بزرگ بر حسب تعدادشون تشکیل میدادند و روزی زمین می نشستند و دست خودشون رو به پشت می بردند. یکی از دانش آموزان پشت سر گروه به دویدن مشغول میشد و میگفت: تخم مرغ گندیده و باقی بچه ها میگفتند بوی گلابی میده.

این عبارات تکرار می شد تا اینکه دانش آموزی که میدوید یک شیء که معمولا کاغذ مچاله بود در دست یکی از افراد نشسته قرار میداد. و اون شخص خیلی سریع از جای خود بلند می شد و دنبال شخصی که در ابتدا در حال دویدن بود، میدوید تا سرانجام او را میگرفت. چنانچه دانش آموز قبل از گرفته شدن به محل قبلی دانش آموز بلند شده می رسید و مینشست، دانش آموزی که جای خود را از دست داده بود ضایع می شد و باید بازی را ادامه میداد.
هدف نهایی این بازی فقط دور هم بودن و جیغ جیغ کردن دانش آموزان دختر مدرسه و تخلیه انرژی توسط دویدن بود.

5-  آلیسا آلیسا...

نوبتی هم باشه نوبت بازی محبوب دانش آموزان دختر مدرسه است. بازی که هنوزم دخترها به یاد دارند و ازش خاطرات فراوانی دارند.
"آلیسا آلیسا جینگیل آلیسا هی " "کلاه کاپیتان افتاد تو دریا هی"

هدف این بازی هنوز هم بر همگان پوشیده است. اینکه این بازی چطور اختراع شد و سراینده این شعر کی بود و چطور بصورت خودجوش در کلیه مدارس اجرا شد جای بسی تامل دارد.

دانش آموزان دو دایره داخل هم که یکی بزرگتر و یکی کوچکتر است تشکیل داده و دستهای همدیگر را میگیرند. یک دایره نشسته و دایره دیگر ایستاده و و به نوبت دایره بزرگ که ایستاده با خواندن بیت اول شعر به دویدن و چرخیدن حول دایره کوچک مشغول می شوند و بعد از بیت اول نشسته و دایره داخلی شروع به دویدن می کند.

6-دختره گریه میکنه...

" دختره اینجا نشسته گریه میکنه زاری میکنه

از برای من پرتقال من یکی رو بزن یکی رو نزن"

دیگر بازی محبوب دخترها "دختره اینجا نشسته" بود . بازی بدین نحو انجام می شد که یکی از شرکت کننده ها در وسط یک دایره بزرگ تشکیل شده توسط دانش آموزان، مینشست و حالت زاری به خود میگرفت.بعد اتمام شعر، دختر نشسته بلند می شد ( فکر کنم با چشمان بسته) و سعی میکرد دانش آموزان دیگر را بگیرد. دانش آموزانی که گیر می افتادند دختر زاری کننده بعدی محسوب می شدند.

7- عمو زنجیر باف

"عمو زنجیر باف     بله

زنجیر منو بافتی      بله

پشت کوه انداختی    بله

بابا اومده     چی چی آورده

نخودچی کیشمیش     با صدای چی؟

با صدای گاو      ماااااااااااا

بازی مشهور "عمو زنجیر باف" در دورانی انجام می شد که نخودچی کیشمیش از ارج و قرب بالایی برخوردار بود و خبری از تنقلات امروزی نبود. همچنین این بازی به هدف آشنا کردن فرزندان این مرز و بوم به صدای حیوانات مختلف بود تا آنانی که به باغ وحش نرفته بودند از روش دیگری با حیوانات آشنا شوند.
دانش آموزان حلقه ای تشکیل داده و دستان همدیگر را می گرفتند و رو به مرکز دایره میچرخیدند و شعر را می خواندند. در انتهای شعر بایستی صدای حیوان ذکر شده را با صدای بلند و هیجان بالایی فریاد می زدند.
گاهی نیز دو گروه شده و روبروی هم خط افقی را تشکیل داده و با خوندن هر بیت به طرف گروه جلویی حرکت می کردند.

8- خاله بزغاله...

از بازیهای دخترانه دیگر میتوان به "خاله بزغاله" اشاره کرد. بازی که الهام گرفته از داستان " شنگول و منگول" بوده است. گویی این داستان آنچنان تاثیر شگرفی بر کودکان داشته است که موجب ابداع این بازی به یاد و به نام بزغاله داستان شده است.
سلام سلام خاله بزغاله           علیک سلام خاله بزغاله
بچه نداری خاله بزغاله           پس اینا چین خاله بزغاله
یکیشو میخوام خاله بزغاله      کدومو میخوای خاله بزغاله

دو گروه ردیف افقی روبروی هم تشکیل داده و هر گروه یک بیت از شعر را خوانده و به طرف گروه روبرویی حرکت میکند و در زمان خواندن بیت دیگر توسط گروه مقابل، راه آمده را عقب می رود. و در پایان شعر هم به یکی از اعضای تیم مقابل اشاره می کند که وارد تیمش شود.

9- وسطی

در زمان زنگ ورزش یا زنگ تفریح، با یک توپ، بازی وسطی انجام می شد.این بازی یا به صورت سه نفره یا تیمی انجام می شود. به این نحو که یک یا چند نفر از یک تیم  به وسط رفته ( اصطلاحا به این شخص "خرس" اطلاق خواهد شد) و تیم مقابل که در دو طرف این بازیکنان قرار دارند، با پرتاپ توپ قصد سوختن بازیکنان وسط را دارند.
چنانچه توپ به بدن بازیکنان وسط برخورد کند، این فرد سوخته محسوب خواهد شد و از بازی کنار می رود. اما چنانچه بتواند توپ شلیک شده توسط گروه مقابل را قلمبه در دست بگیرد، اصطلاحاً " بل" گرفته و این بل، امتیازی برای این تیم محسوب خواهد شد.

10- دس رشته ( دستش ده)

این بازی هم صرفا به عنوان بازی و یا گاهی جهت اذیت و ازار همکلاسیها کاربرد دارد. یک وسیله چنانچه بازی باشد ، یک توپ و چنانچه موجب اذیت باشد، یک وسیله از شاگرد مظلوم، توسط تعدادی از بچه ها دست به دست می شود به نحوی که به دست آن فرد مظلوم نیفتد. این دست به دست دادن همراه با پرتاب کردن خواهد بود. اگر فرد بتواند این وسیله را از چنگ سایرین دراورد برنده بازی خواهد شد.

11- زوووووووووووو

دو گروه تشکیل شده با گفتن "زوووووووووو" به طرف تیم مقابل هجوم می آورند تا فردی را از تیم بگیرند. نکته مهم در این بازی این است که نباید زوووووووو قطع شود. یعنی باید یک نفس بگی زووووووووووووووو.

12- کش بازی

در این بازی یک کش به پای دو نفر که در مقابل هم و به فاصله ایستاده اند بسته شده و فردی دیگر سعی میکند از روی کشها بپرد. در هر مرحله کش به سطح بالاتری از زمین آورده خواهد شد.

13- لی لی

توسط گچ مربعاتی بر روی زمین کشیده شده و درون هر کدوم عددی نوشته می شود. فرد بازی کننده یک پایی باید در داخل مربعات بپرد. این بازی نیاز به توضیح بیشتر دارد که در مطالب بعدی به آن پرداخته خواهد شد.

این مطلب ادامه دارد....


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

چه کسی از سوسک میترسد؟

 انگار من تو حوض آب یخ افتاده باشم. فشارم اومد پائین و سرم خورد به دیوار و گفتم: سوسک؟؟؟ من؟؟؟
*** *** ***
از خواب که بیدار شدم و خواستم رختخواب رو جمع کنم، سایه ای در روی زمین توجهمو جلب کرد. بله بله یه سوسک محترمی، شب رو در کنار من به سر برده بود. ولی حیف که گلچین روزگار بهش امان نداد که بره پیش هم قطارهاش و از یک شب همبستری با من خاطره ها بگه!!!
*** *** ***
*** *** ***
اگه اشتباه نکرده باشم، ترم دوم دانشگاه بود. آزمایشگاه جانور شناسی 1 داشتیم و از دیدن لام های مختلف زیر میکروسکوپ شروع کردیم تا رسیدیم به تشریح. اولین تشریح، تشریح کرم خاکی بود. از حیاط باغچه خونه چند تا کرم چاق و چله پیدا کردم و بردم دانشگاه. به خاطر اینکه سارا چندشش می شد، من عمل تشریح رو انجام دادم. اینکه ببینی زیر پوست به اون نازکی کرم خاکی، چه بخشهای مختلفی قرار گرفته، خیلی جالب بود.
جلسه بعد، تشریح سوسک داشتیم. سارا از خونه سوسک آورده بود. موقع توضیح درس، استاد اشاره کرد که در تشریح باید همگروهیها با هم همکاری کنند. اینجوری نباشه که مثلا خانم الماسی کاری انجام نده! اینکه استاد به قصد از سارا اسم برد یا اینکه واقعا به عنوان مثال گفت، خود استاد میدونه. اما سارا احساس کرد که استاد متوجه شده جلسه کرم خاکی فعالیتی نکرده، برای همین هم در جلسه تشریح سوسک، سعی کرد نهایت فعالیت رو داشته باشه.
شاید هم به نفع من شد که سارا وارد عمل شد. چون دیدن چهره سوسک زیر لوپ و جدا کردن قطعات دهانی (لب بالا و لب پائین!) واقعا کار چندش آور و زجر دهنده ای بود. سارا به هر سختی بود کلیه قسمتهای سوسک که قرار بود جدا بشه و تشخیص داده بشه رو به سرانجام رسوند. و من هم خوشحال از اینکه دستی به سوسک نزدم!
*** *** ***
روز امتحان پایان ترم بود. بچه ها پشت در تجمع کرده بودن و هر کسی که از در آزمایشگاه میامد بیرون میپرسیدن امتحان چطور بود. اما تنها سوال من این بود که: سوسک به تو افتاد؟
یعنی اگه سوسک به یکی دیگه بیفته، شانس اینکه به من بیفته کمتر میشه!
از هر کسی که اومد بیرون پرسیدم سوسک به تو افتاد؟ اما جواب همه "نه" بود.
نوبت من شد. رفتم تو. استاد پارسا رو دیدم که در حین صحبتش با من، از شیشه، و با انبر، سوسک رو خارج کرد و به من گفت: شما برید پشت اون میز و حاضر بشید سوسک رو تشریح کنید.
انگار من تو حوض آب یخ افتاده باشم. فشارم اومد پائین و سرم خورد به دیوار و گفتم: سوسک؟؟؟ من؟؟؟
دیگه تموم شده بود. خوشحالی ناشی از تشریح نکردن سوسک در جلسه خودش جای خودشو به کوله باری از اندوه و ترس داد. من نمیتونستم تشریح کنم. تنها امیدی که به خودم دادم این بود که بالهاشو که میتونی جدا کنی. بالهارو جدا کردم به کاغذ چسبوندم و اسمشو رو کاغذ نوشتم. در انتهای کار یکی از آقایونی که نقش همکاری در خدمات آزمایشگاه داشت، دلش به حالم سوخت و قطعه تحتانی سوسک رو که با چندش قیچی کرده بودم رو کمک کرد که روی کاغذ بچسبونم. اما چه کمک کردنی! جوری چسب رو فشار داد که هرچی تو بخش تحتانی بود زد بیرون.
استاد اومد نمره بده. با ترس نگاهش کردم و شروع کردم به التماس. استاد گفت تو حتی نتونستی خوب بچسبونی. من هم با لحنی آروم و  آمیخته با ترس گفتم این اقا اومد کمک کنه...
با التماسهای بعدی من استاد حاضر شد، لام زیر میکروسکوپ نشونم بده و بخشهای مختلف رو پرسید. اینقدر حالم بد بود که نمیدونم درست جوابشو دادم یا نه.
در نهایت این درس پاس شد اما این خاطره تلخش همیشه با منه.
*** *** ***
من در کل تو دانشگاه به بدشانسی معروف بودم. خاطرات زیادی از این بد شانسی ها دارم که هر وقت حس داشتم براتون تعریف میکنم. از این به بعد هر وقت سوسک دیدید یاد این ماجرا بیفتید!!!


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

13 آبان

اصلا مراسم پرچم سوزی و پرچم لگد کردن، از ایران شروع شد. ایران مد کرد که این کارو انجام بدن. یعنی به نظرم بقیه کشورها هم از ایران یاد گرفتند که میشه اینکارو انجام داد.
*** *** ***
داشتم از مدرسه ابتدایی دخترانه و پسرانه واقع در خیابان رد میشدم که صدای مرگ بر آمریکا و سرود آمریکا ننگ به نیرنگ تو، از مدرسه ها به گوش می رسید. یاد ایام 13 ابان در روزگار خودمون افتادم. روزگاری که ما از آمریکا فقط اسمی شنیده بودیم و هیچ تصور دیگه ای ازش نداشتیم. حتی وقتی میگفتیم مرگ بر آمریکا، احساس میکردیم که همه آدمها در همه جای دنیا باید اینو بگن. یعنی این فقط یک جملست که باید تکرار بشه. مثل بقیه شعارها و سرودهایی که از همان عنفوان کودکی با سرنگ وارد مغزمون کردن. سرنگ که چه عرض کنم از وقتی رفتیم مدرسه، آنژیوکت زدن و وارد خونمون کردن. مرگ و درود به هویتهایی که هیچی ازشون نمیدونستیم.
اون موقع عشق ما بچه مدرسه ایها این بود که روز دانش آموز قراره بهمون جایزه بدن. اینکه در این روز شهید فهمیده رفته زیر تانک یا لانه جاسوسی خراب شده، فرقی برامون نداشت. اصلا این لانه جاسوسی که گفتی یعنی چه؟؟؟؟
فقط به این فکر کن که قراره به همه بچه ها جایزه بدن. مهم نیست پاک کن بدن یا آبرنگ، مهم اینه که از خرس هم مویی!
یادمه هر سال میگفتن روز 13 ابان پرچم بیارید، این روز هم مشابه ایام 22 بهمن، از جهاتی موجب انزجار بچه ها بود. از روزنامه دیواری هایی که قرار بود گروهی توسط بچه ها درست بشه و در نهایت به دست خواهر و برادر بزرگتر یک نفر از بچه ها درست می شد، تا پرچم ایران که هر وقت رفتم از مغازه ها بخرم، نداشتن!
فقط کادوی مدرسه مهم بود. پرچم سوزی و لگد کردن فقط مخلفات مراسم بود که بچه ها اهمیتی بهش نمیدادن.
*** *** ***
بزرگ که شدم، یعنی وقتی فهمیدم میتونم به گونه ای دیگر فکر کنم، دیگه پرچمی رو لگد نکردم. چون فهمیدم پرچم هر کشوری برای اون کشور مقدسه. اگه دوست داریم کسی پرچم مارو لگد کنه، ما هم میتونیم پرچم دیگران رو لگد کنیم و آتش بزنیم.

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS