بازی آخر بانو



بازی آخر بانو


دوستانی بوده اند که می خواستند از من بدانند ، و من همیشه از خود گفتن بیزار بودم . اما حالا می گویم . شاید این هفت بازی از هفت پرده زندگی من ، نکات مبهم زندگی من را برای دوستان عزیز روشن سازد .



بازی اول : دروغ

باید دروغ بگی . اگه میخوای زندگی کنی باید دروغ بگی .

وقتی اطرافیانت نمیخوان حرف راست بشنون باید به دروغ بگی خوشحالم . به دروغ بگی باشه . به دروغ بگی انجام میدم . به دروغ بگی میرم . به دروغ بگی میام . به دروغ تعریف و تمجید کنی .

چون خودشان خواستند پس نباید گناهی متوجه تو باشه !

بازی دوم : حیوان صفت

خوش به حال حیوانات . خوش به حال گربه . خوش به حال گرگ . خوش به حال سگ .
میدونی چرا؟
چون دیگه به گرگ نمیگن گرگ صفت!
آدمی رو میشناسم که همه این صفتهارو با هم داره . گرگ صفت ، سگ صفت و .... .
میگی چرا ؟

به دروغ اتهامات ناروای زیادی به من زده . اما از اونجا که ما تو ایران هستیم و شکایت فقط خود شاکی رو اذیت میکنه ، پس پای من گیره . چون خواستم حق رو بگم حتی اگه بر علیه من باشه . چون خواستم جلوی دروغ و حرف زور بایستم .
زن گرگ صفتی وجود داره که شش ماه تمام داره منو عذاب میده .
میگی چرا؟
چون وقتی کسی از بچگی دیده با دروغ و دزدی میشه کشور داری کرد پس میتونه با همین دروغ و دزدی بیاد زندگی کنه .

زندگی که من و تو میدونیم عاقبت و آخرت خوشی نداره و خدا به کمرش میزنه . اما آیا این ناآدم گرگ صفت متوجه میشه از کجا به کمرش خورده ؟
وقتی به این زن گرگ صفت فکر میکنم مغزم داغ میشه .

بازی سوم : دانشگاه

نمیدونم چرا برای زن جماعت مسئله دستشویی اینقدر حیاتیه . نمیدونم چرا زنها فکر میکنن وقتی جایی به عنوان استاد ، کارمند و ... کار میکنن تمام دنیا رو خریدن .
چرا راه دور بریم . بیا یه سری بزنیم به دانشگاه ما. جایی که من مدت کوتاهیه دارم کار میکنم . جایی که بعد یک سال و اندی معلمی یا به قول بعضیها استادی ، مشغول به کار شدم .
دانشگاه برای همه جاش کلید داره .
کلید مخصوص دستشویی خانمها . سنسور مخصوص آسناسور برای کارمندان و ...

وقتی میرم سالن غذاخوری نگاه سنگین خانمها رو حس میکنم . وقتی میرم دستشویی حرفهاشونو میشنوم که میگن دانشجو چطوری کلید دستشویی گیر آورده !
به من میگن به قیافت نمیخوره متولد 63 باشی . ولی چطور به قیافم نمیخوره کارمند باشم ؟
فقط منتظرم به من گیر بدن . اون موقع با یک لبخند میگم برن کارگزینی . این به نظرم بهتر از اینه که خودم بیام براشون توضیح بدم .

بازی چهارم : نجابت

نجیب یعنی چی ؟
در نظر هرکسی نجابت یه معنایی داره . در محل کار نجابت یعنی اینکه روی پله ها ندوی ، سنگهای روی زمین رو با پاهات شوت نکنی ، دستشویی دانشجوها نری ، به دانشجو محل نزاری و دوست نشی و قیافت مورد تایید کارمندان زن دانشگاه باشه .
من اصلا نجیب نیستم چون علاوه بر انجام ندادن موارد بالا ، روی پل هوایی آواز هم میخونم !

بازی پنجم : استاد

افرادی که در سازمانی که من تدریس میکنم ، درس میدن ، قبل و وسط و آخر کلاس میرن اتاق اساتید و با لفظ استاد همدیگرو صدا میکنن .
من وقت استراحت یا به قول امروزی ها Break را در خود کلاس درسم میگذرونم . دو تا بیسکویت ساقه طلایی با یه لیوان آب ( که گاهی خود دانشجوها برام میارن ) میخورم و مدت استراحت رو هم سوالات بچه هاروجواب میدم .
دلم نمیاد برم اتاق اساتید . یکی میاد تمام زندگی خودشو میزاره و تا آخر عمرش هم استاد تمام دانشگاه نمیشه ، بعدا یکی با یه لیسانس و چند سال تدریس به خودش اجازه میده بهش بگن استاد .
مظنورم اینه که این لقب اینقدر ارزشمنده که باید خودتو لایق این لقب احساس کنی تا حاضر بشی بهت بدن . نه مثل این دوره زمونه که این لقب به همه داده شده .

بازی ششم : نگاه اول

نمیدونم چقدر به احساسات در نگاه اول اعتقاد داری . ولی من که شدیدا معتقدم همون لحظه اول مهمه .
همون لحظه اول میتونی آخرشو ببینی .
همش تقصیر منه . یک سال پیش وقتی این زن گرگ صفت رو دیدم ، آخرشو خوندم . ولی من بیچاره ، چاره ای نداشتم . خودمو راضی کردم که ظاهر بعضیها غلط اندازه و نباید به این احساس توجه کنی
کاش همون موقع میرفتم و دیگه برنمیگشتم .

بازی هفتم : اعتماد

به هیچ کس اعتماد نکن . اگر هم خواستی اعتماد کنی ده درصد احتمال خیانت طرف مقابلت رو بده . تا وقتی خواست بهت خنجر بزنه خودتو سریع بکشی عقب .
این نگاه ، نگاه تلخیه به زندگی . اما این درس رو کسانی به من دادن که خودشون میگفتن منفی به خودت ، به جامعت و اطرافیانت نگاه نکن . چون نمیتونی زندگی کنی . اما  من فهمیدم ده درصد رو برای خیانت این افراد باقی بزارم .


از تیم تحقیقانی زمین به خدای عالم ، الله
زمینی ها موجودات عجیبی هستند .جماعتی را میشناسم که اندک نیستند و می گویند مسلمانیم .اما هیچ کدام از احکام مسلمانی را اجرا نمیکنند .

لامذهب هایی را دیده ام که به هیچ چیز اعتقاد ندارند. اما دروغ نمیگویند ، تهمت نمیزنند ، دزدی نمیکنند ، فحش و ناسزا بار هم نمیکنند ، از پشت به هم خنجر نمیزنند ، و در نهایت پشت و رویشان یکی است . لاقل ادعای دین و مذهب ندارند .

نکته جالب درباره زمینی های مسلمان این است که هرکاری را میکنند ، هر خطایی ، هر گناهی ، هرکار غیر عاقلانه ای ، می گویند : توکل به خدا ، انشالله که چیزی نمیشه . شاید باورت نشود اما دزدها هم می گویند توکل به خدا ، انشالله گیر نمیفتیم .

و ما مانده ایم که تکلیف چیست . اگر قانونی وجود دارد ، اگر خدایی هست ، اگر کتاب دینی نازل شده ، اگر شما خدا هستی ، پس چرا زمینیهای مسلمان این گونه اند !

درد عشقی کشیده ام کمپرس زهر هجری چشیده ام کمپرس

تماس فرت !

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

2 نظرات:

محمد رضا گفت...

سلام .... این مطلبت رو خوندم یه جاش خیلی شبیه نظری بود که من هم دارم ....بازی هفتم رو میگم .... من اولا به خیلی ها اعتماد میکردم ولی بعدا فهمیدم حتی به نزدیک ترین ادم ها هم نباید اعتماد کرد ... نمیدونم آدم ها چرا اینجوری هستن ...

امیر گفت...

1. سلام "الی" جون.
2. با این نوشته ت خیلی حال کردم.
3. از همین جا اعلام می دارم که از مشتریان پر و پا قرص این کافه ام و هر چند روز یه بار می یام و چایی ای، قهوه ای می خورم و می رم.



امیر