یک غول با پیراهن مشکی


این بازی با عقاید مردم نیست. اینکه اعتقاد ندارم آدمهایی که حق الناس رو رعایت نمیکنند این چند روزه شور حسینی جو گیرشون کنه و پیراهن مشکی بپوشن و صبحها اشک مردم رو در بیارن و شبها برن برای حسین اشک بریزن. این دسته از آدمها حق الناس رو برای رسیدن به حق الله زیر پا میزارن. نیاز نیست حتما عاشورا باشه، اوقات دیگه هم همین طوره، آدمهایی که ادعا دارن ولی یک هزارم ادعاشون، عمل خیر ندارند.کاش قبل گوش کردن به نوحه های عاشورایی و خرید پیراهن مشکی، کمی و فقط کمی به اعمال و رفتار روزانشون توجه میکردند.
*** *** ***    
زمان دانشگاه، دکتر بهار استاد فیزیک  دانشگاهمون میگفت: "من در ایام خاص مثل همین روزهای عاشورا، نمیرم قابلمه دستم بگیرم تو صف غذای نذری یک ساعت معطل بشم. من در این روزها سعی میکنم بیشترین بازده کاری رو داشته باشم. از هر روز دیگه ای بیشتر کار میکنم. مثلا نوشتن کتاب و ترجمه و ... . "
حالا این هم شده مثال مردم ما. اینکه از وقتی بچه بودیم یکی از وظایفمون این بود که بریم تو صف نذری وایستیم یا اگه در یه خونه مردم جمع شدن بریم ببینیم چه خبره و اگه نتونیم غذا بگیریم یعنی بی عرضه هستیم. اینکه لیوان به دست بین عزادارها حرکت کنیم و شربت بخوریم که اگه این کارو انجام ندیم خلاف عرف عمل کردیم!
هر کسی از دوران کودکی خودش با عاشورا یه خاطره هایی داره. یه زمانی یاداوری این خاطرات خیلی شیرین بود. اما الان که نگاه میکنم میگم خوب اون موقع بچه بودیم نمیفهمیدیم چی به چیه. فکر میکردیم مسلمونی به شربت خوردن و قیمه امام حسینه. اینکه بریم پشت در مسجد یک ساعت سر پا وایستیم و بعد مردم دسته دسته هجوم ببرن داخل مسجد و همدیگرو آش و لاش کنن تا بتونن قیمه امام حسین رو بخورن. آخه میگن خوردن قیمه امام حسین علاوه بر خوشمزگی کلی ثواب هم داره و مریضیهارو شفا میده!
خوب بچه بودیم و فکر میکردیم اینجوری خودمونو برای یک سال و تا عاشورای بعدی واکسینه کردیم. خوب بچه بودیم دیگه...

*** *** ***               *** *** ***            *** *** ***
حامد نوشت: وقتی در کنار سینه زنیها پسرایی رو میبینم که علم بلند میکنند نه برا علمدار کربلا و تنها برای قدرت نمایی روبروی دخترانی که با شالهای نصفه و نیمه روی جوبهای کناری حسینه کنار همدیگر نشسته اند و از شویی که برایشان علم شده حال میکنند !
و از همه جالبتر پولهایی که شاباش برای این علمدار نوظهور درون دهانش می آید و استغفرا...!
دسته هایی که گاها پسرها با دست شماره هایی رو با دختران تماشاچی رد و بدل میکنند!!
از این نوع عزاداریهای توهینی بدم می آید...
نمیخواهم فکر کنم میخواهم باور کنم که همه عزاداران فقط برای آن مظلوم به دسته ها و حسینیه ها می آیند
نمیخواهم به مداحانی که عزای کربلارا با سیاستهای کثیف روزانه وتوهین به افراد آلوده می کنند گوش دهم.ادامه مطلب...

"شیرفروش محل"نوشت: چندین سال پیش مراسم عزاداری امام حسین منزل یکی از همسایه های محله بود ، یکی از عزاداران ماشینش را جلوی در یکی دیگر از همسایه ها پارک کرده بود و بیچاره مجبور شده بود تا تمام شدن مراسم صبر کند . وقتی صاحب ماشین پیدایش شد این بنده خدا فقط یک سوال کرد : " اومدی اینجا برای کسی عزاداری میکنی که کشته شد تا حق الناس پایمال نشه اونوقت خودت پا روی حق الناس میذاری ؟ " ادامه مطلب...

*** *** ***             *** *** ***          *** *** ***
یکی از نوشته هایی که این روزها در ایمیلها فوروراد میشه، متنی است که در ادامه مطلب کپی کردم. حتما بخونید

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

طعم گس دوستی

حامد نوشت : نمیگم دوستی با جنس مخالف بده چون اعتقاد دارم باید حتما بین دو جنس قبل از ازدواج و رابطه صمیمی تر ارتباطی باشه حتی رابطه های بدون حس نزدیکی، تا فرد با جنس مخالف و خواسته هاش آشنا باشه تا بعد ازدواج به مشکلی برنخوره ولی این ارتباطات باید در محدوده ای جا بگیره.
چرا ما فقط از اونا اینها رو یاد گرفتیم
چرا؟
چرا فعالیتاشون رو یاد نگرفتیم چرا؟
چرا فقط دست در دست تو خیابون رد شدناشونو یاد گرفتیم چرا چیزای دیگه رو یاد نگرفتیم
به نظرم این غرب گرایی میتونه به نابودی کل خانواده در ایران بشه
ایرانی که زمان نه خیلی دور و نه خیلی نزدیک گرایش دیگران بود از جمله غربی ها... ادامه مطلب...

*** *** ***    *** *** ***    *** *** ***
فریبا چه حرف خوبی زد، گفت: دوست دارم منو به چشم یک انسان ببینند نه ... .
نازبانو میگفت وقتی میرم دفتر نشریه تا در مورد مقالاتم صحبت کنم، مدیر مسئول نشریه زل میزنه به من و میگه: اینهارو ولش کن، از خودت بگو... .
 *** *** ***
خود پسرها هم اعتراف میکنند که در هر رابطه ای مسائل به اضافه براشون خیلی مهمه. اما این محدوده ای که حامد دربارش گفت و من اسمشو میزارم چارچوب، یکی از نکاتیه که اگه در رابطه ای در نظر گرفته نشه، موجب نابودی کل اون رابطه میشه. (مطمئنا اگه میانه روی پیشه کنیم، رابطه به بهترین نحو حفظ میشه و ثمرات خوبی هم برامون داره.)
یعنی ما باید تعریف خودمون رو از چارچوب، به نفر مقابلمون توضیح بدیم. فکر نکنیم که اون هم فکر مارو میخونه. از همون اول بگیم با چی موافقیم و با چی مخالف. تا وقتی طرف هوس مسائل فراتر از چارچوب مارو کرد، به مشکل برنخوریم.

 *** *** ***
مشکل اینه که هیچ کدوم از ما تعریف درستی از یه رابطه دختر و پسری نداریم. یعنی به قول حامد از روابط غریبها یه چیزایی رو اونهم در فیلمها و سریالها دیدیم و فکر میکنیم که در چارچوب اعتقادی و فرهنگی کشور ما هم جایگاه داره، در حالی که اینطور نیست. 
نمیتونیم با کسی، آدمیزادی دوست باشیم. اینکه طرف بپذیره که اونو مثل بقیه دوستانمون دوست داریم و قرار نیست این دوستی از این چارچوب فراتر بره، که اگه رفت، دیگه اسمش دوستی نیست.
نمیتونیم بپذیریم که دختر و پسری با هم حرف بزنن و بیرون برن و بخندن، ولی از چارچوب خارج نشن. 
شاید این مسئله به همون علاقه پسرها به "به اضافه 18 مربوط میشه، شاید به کم جنبه بودن و کم تجربه بودن یا شاید هم عدم درک درست یکی از طرفین از احساس طرف مقابل.
 *** *** ***
حرف حامد رو قبول دارم که میگه این دوستی ها برای تجربه اینده لازمه. اینکه وقتی یه دختر میبینی عکس العملی نشون ندی که انگاری تی تاپ دیدی، یا اینکه دختری با شنیدن هر حرف محبت آمیز اونو به جدی برداشت کنه و خام بشه، یا پسری فکر نکنه اینکه با هم بریم بیرون یعنی دوستت دارم. همه اینها نشون از کم جنبه بودن طرف داره. اینکه طرف تازه داره تجربه میکنه و راه طولانی رو در پیش داره. که اگه این راه رو هم نره، به نظر من، در انتخاب آیندش دچار مشکل میشه.
*** *** ***
 شاید مشکل از این باشه که از همان عنفوان کودکی، دختر و پسر از هم جدا بودن. اینکه نتونستن با هم، بدون توجه به جنسیتشون معاشرت کنند. اینکه از همون کودکی درک نکردن رفتارشون با جنس دیگه چطوری باید باشه. اما حالا که رسیدن به سن انتخاب، گیج میزنن که این چرا زبون منو نمیفهمه!
*** *** ***
شاید هم مشکل از آموزش پرورش ما باشه. حرفی که قبلا از زبان دکتر قرایی مقدم گفتم. که آموزش پرورش ما اشتباهه. تا یه سنی مطالبی رو به عنوان ارزش وارد ذهن فرد میکنیم و از یه سنی به بعد به خاطر رعایت همین ارزشها سرزنشش میکنیم.
وقتی راهنمایی بودم، دخترها از خاطرات روزانشون با پسرها و شماره دادن و قرارهای مخفی صحبت میکردن و گاهی هم از عباراتی در حرفهاشون استفاده میکردن که با وجودیکه معنیشو نمیدونستم ولی قدرت درک اینو داشتم که این حرف جزو حرفهای بد محسوب میشه و نباید تکرارش کنم. اون موقع، رفتار این دخترها مورد سرزنش قرار میگرفت. 
زمانی که برادرم رفت دانشگاه، مادربزرگم بهش گفت: نرید از دخترهای دسمالی شده دانشگاه انتخاب کنید. به نظر مادربزرگم انتخاب خود پسر در محیط دانشگاه، کفر جهانی محسوب می شد.
وقتی که من مجرد از دانشگاه بیرون اومدم، مادربزرگم بهم گفت: خاک تو سرت نتونستی یکی از دانشگاه برا خودت تور کنی!
من تشویقهای محجوب و ماخوذ به حیا بودنم رو بپذیرم یا سرزنشهای مجرد ماندن؟

*** *** ***
مطلب قبلی من در همین رابطه: قلمرو ممنوعه
 *** *** ***
یک توضیح: این مطلب، نظر من به عنوان یک دختر درباره مطلب حامد و مسائل این چنینی بود، مطمئنا انعکاس مطلب حامد در کافه، بازتابهای دیگه ای خواهد داشت!

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS