لعنت بر شيطان



به شيطان گفتم: «لعنت بر شيطان»!

لبخند زد

پرسيدم: «چرا مي خندي؟»

پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام مي گيرد»

پرسيدم: «مگر چه کرده ام؟»

گفت: «مرا لعنت مي کني در حالي که هيچ بدي در حق تو نکرده ام»

با تعجب پرسيدم: «پس چرا زمين مي خورم؟!»

جواب داد: «نفس تو مانند اسبي است که آن را رام نکرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين مي زند.»

پرسيدم: «پس تو چه کاره اي؟»

پاسخ داد: «هر وقت سواري آموختي، براي رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواري بياموز»

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

1 نظرات:

آقاي باراني گفت...

سلام الهام جان
مطلب جالبي بود اميدوارم موفق باشي.