به چه چیزهایی فکر میکردیم...

تو هفته های پیش وقتی برگه های امتحانی رو از دانشجوها میگرفتم، میگفتن برگه مارو بزار زیر! خندم میگرفت و میگفتم فرقی نداره، در نهایت دوباره قاطی پاتی میشن.
یاد دوران ابتدایی افتادم که وقتی دفتر دیکته یا هرچیز دیگه ای رو میدادیم به معلم تا صحیح کنه. مبصر دفترها رو جمع میکرد و چند تا ستون بلند روی میز معلم درست میشد. اگه امتحان یا تمرینتو خوب داده بودی، از بچه های ردیف جلو می خواستی دفترتو بکشن رو بزارن تا معلم زودتر دفترتو صحیح کنه و تو زودتر بیست بگیری و یه عکس برگردون خوشگل هم زیر نمره بیستت زده بشه. این مواقع بین بچه ها درگیری لفظی رخ میداد و کلی باید منت ردیف جلویی هارو میکشیدن تا این کار مهم و خطرناک رو براشون انجام بدن!
اما وقتی اوضاع خراب بود، قضیه برعکس میشد و با هر ترفندی بچه ها سعی میکردن دفترشون بره زیر و معلم دیرتر از دستشون عصبانی بشه.
به چه چیزهایی فکر میکردیم ها !!!

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

3 نظرات:

امید(هنر هفتم) گفت...

منم همینجور بودم.....یه بار تکلیف ننوشته بودم...معلم گفت تکلیف...دوستام بهم گفتن بگو مریضی..نتونستی....من نگفتم...گفتم ببخشید یادم رفت....یه صفر رفت توی نمره هام البته معلم چون دید راست میگم بعدا صفر رو پاک کرد...عاقبت راستگویی!!

باراني گفت...

سلام
منم وقتي كلاس اول بودم فارسي 7 گرفتم معلم گفت املا رو هر كي بالا بگيره اين نمرش رو پاك ميكنم من هم گفتم چند تا غلط بزارم تو املا با اون 7 جمع بشه، 20 بشه همين شد كه به جاي 20 گرفتم 14 البته فقط همين نمرم بد بود ها
ما بچه درس خونيم فكر بد نكني ها
راستي الهام جان اسباب كشي كردم،از اين به بعد اونجا مي نويسم
منتظر حضور سبزت هستم.

مصطفا گفت...

يه موقع هم در مورد الانمون ميگيم كه به چه چيزايي فك ميكرديم