خاطرات ما و کتابهای دهه 70-60- بخش اول(نشریات)

وقتی بچه بودیم، یکی از تفریحاتمون ورق زدن روزنامه های بزرگترها بود. وقتی بابا از سر کار میامد خونه، یا کیهان دستش بود یا اطلاعات. هدف از روزنامه خریدن برای بعضی از خانواده ها اطلاع از جریانات جامعه بود و در مقطعی از زمان، اطلاع از زمان قطعی برق و آب!
برای ما کوچکترها هم در زمانی که سواد نداشتیم، هدف از ورق زدن روزنامه، پیدا کردن یک عکس خوشگل بود. مثلا وقتی آگهی تبلیغ فیلمهای سینمارو میدیدیم، ذوق مرگ میشدیم!
*** *** ***
وقتی رفتیم کلاس اول، اهدافمون تغییر پیدا کرده بود و می خواستیم حروف و کلماتی که معلم مدرسه بهمون یاد داده بود، رو از روزنامه جدا کنیم و بزاریم تو دفتر مخصوص. تا معلم مدرسه ببینه چقدر چیز یاد گرفتیم و بهمون یه آفرین بگه.
کم کم با مجلات مخصوص خودمون آشنا شدیم. مثل کیهان بچه ها!


کیهان بچه ها با اون کاغذهای کاهی و مطالب جالبش میتونست سرگرممون کنه. به خصوص وقتی چند صفحشو هم رنگی میزاشتن دیگه خیلی کیف میکردیم. سروش کودکان از کیهان بچه ها جذاب تر بود.

یه بار یکی از بچه های مدرسه یه جلد سروش کودکان آورده بود مدرسه و تو کلاس، داستان " آبی آبی آرامش " رو خوند. من تصویر مجله رو تو ذهنم اسکن کردم و وقتی رفتم خونه به مامان گفتم فلانی یه همچین چیزی آورده بود مدرسه. نمیدونم مامان چطوری با اون توضیحات ناقص من تونست اون مجله رو برام بخره. و از اون موقع به بعد تا سن 12 سالگی شدم مشتری پروپاقرص "سروش کودکان". تمام صفحات سروش کودکان رنگی بود و به نظرم مطالب متنوع تر و جذاب تری نسبت به "کیهان بچه ها" داشت. وقتی از سروش خوشم اومد هر روز میرفتم دکه روزنامه فروشی و میگفتم سروش کودکان آوردید؟ بعد چند وقت دست خالی برگشتن متوجه شدم این مجله ماهنامه هست و هر ماه منتشر میشه! فکر میکردم تا عمر دارم این مجله رو میخونم. از بس که دوستش داشتم.
نمیدونم زمانی که کیهان بچه ها خیلی توی بورس بود، سروش کودکان چاپ شده بود یا نه، ولی من از کیهان بچه ها خیلی خوشم نمیامد. وقتی هم به سن نوجوانی رسیدم، از سروش نوجوان خوشم نیومد. انگاری چند پله از سطح من بالاتر بود.

*** *** ***
۱۸ تیر ۷۳ نخستین روزنامه‌ی کودکان و نوجوانان ایران «آفتابگردان» منتشر شد و ۸۱۸ قدم پیش رفت. درست تا روز سه‌شنبه ۳۰ اردیبهشت ۷۶، سه روز پیش از دوم خرداد و انتخاباتی که پیروزش «محمد خاتمی» بود.
"آفتابگردون" که به عنوان ضمیمه در همشهری چاپ شد، دوران تازه ای رو شروع کرد. در ابتدای چاپ، صفحات این مجله ضمیمه به نحوی بود که باید خودمون با قیچی صفحاتشو برش میدادیم و به هم منگنه میکردیم. بعدتر آدمیزادی تر شد و بعد ترش از همشهری جدا شد و به صورت جداگانه فروخته شد. من هم پول با خودم میبردم و "آفتابگردون" میخریدم.

حالا با این جو فرهنگی حاکم بر خانه و مدرسه مگه میشد از مطالعه فرار کرد؟ خواندن همیشه با ما بود. چه با روزنامه و مجله و چه با کتاب. در مطلب بعدی مروری داریم بر کتابهای دهه 70-60 و خاطرات همراهش. با ما باشید...

درباره "آفتابگردان" بیشتر بخوانید

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

2 نظرات:

مصطفا گفت...

از مجله ها گذشته روتختیتم خیلی خوشگله ها !!

امید(هنر هفتم) گفت...

من هر دوتا رو میخوندم و برام فرقی نداشت...گرچه سروش نوجوان جذاب تر بود اما داستان های کیهان بچه ها خیلی جذاب بودن...
یادش بخیر...
راستی هنوزم چاپ میشن؟ ما که دیگه تو این فازها نیستیم و بی خبریم..