زمان کودکی ما فقط روزنامه و مجله بود و کتاب و حداکثر نوار قصه! نه سی دی بود و نه فیلم آموزشی. ویدئو حرام بود و هرکسی که داشت نباید خونش میرفتی و از این حرفها.تا اینکه بعدتر فهمیدن میشه از هرچیزی استفاده خوب و بد کرد و از اون به بعد فیلمها سینمای خودشون رو در ویدئو کلوپ ها پخش کردن. ماجراهای این مسئله هم مفصله و باید جدا بهش پرداخت...
گفتم نوار قصه. یاد خاله سوسکه افتادم. نوار قصه ای که هیچ وقت گوش ندادم و نفهمیدم ماجراش چی بود. ولی چون عکسش پشت کتاب "آقا موش شکمو" بود، شناخته بودمش و ازش خوشم نمیامد.
وقتی سواد نداشتیم یا درنیمه اول دوره ابتدایی بودیم، خانواده هایی که دستگاه پخش نوار داشتند، برای بچه هاشون کتاب قصه همراه نوارش رو میگرفتن تا لاقل خودشون رو از خوندن کتاب برای بچه بی سوادشون، راحت کنند.
یادمه یکی از جاهایی که این کتاب- نوار هارو داشت، تعاونی فرهنگیان پارک شهر بود، که هر وقت میرفتیم این کتاب- نوار هارو میدیدیم.
چون این مجموعه ها قبلا برای برادرانم خریداری شده بود، من دیگه از خرید جدیدش محروم موندم. که اگه برا من هم خریده بودن لاقل الان یه نسخه تروتمیز از همشون رو داشتم.
از داستانهای مشهور این نوارها میتونیم به این موارد اشاره کنیم:
علی مردان خان، سایه و سپیده، خاله سوسکه، آقا موش شکمو و ...
هفته پیش که مشغول انبارگردانی در منزل بودیم کتاب آقا موش شکمو رو پیدا کردم. این هم به برکت این بود که من برخی از کتابهای سالم برادرانم رو زیر پروبال خودم گرفته بودم و این نسخه ها از نابودی نجات پیدا کرده بودن!
نمیدونستم که اقا موش شکمو که پرخور بود، توسط مرحوم "حمید عاملی" گویندگی شده بود. هنوز هم صدای نوار تو گوشمه.حیف که این نوار هم رفته قاطی باقالی ها...
این کتابها با وجود شرایط نامناسب چاپ کتاب در اون زمان با کاغذهای گلاسه چاپ شده بود و تصاویر بسیار زیبایی داشت که باعث میشد نوگل نشکفته، با دیدن تصاویر بتونه ماجرای داستان رو تو ذهنش بهتر مجسم کنه.
نمیدونم از چه زمانی به بعد رواج این کتاب-نوار ها از مد افتاد و به ورطه فراموشی سپرده شد.
چند سالی هست که کتابهای گویا که توسط شرکت های خاص یا اشخاص با ذوق در اینترنت عرضه شده اند، تونسته اند تا حدی این کتاب-نوار هارو برای ما یاداوری کنند.
توضیح: این عکسها با دوربین دیجیتال و با عجله انداخته شده. کمی کیفیت را به بزرگی خودتون ببخشید.
گفتم نوار قصه. یاد خاله سوسکه افتادم. نوار قصه ای که هیچ وقت گوش ندادم و نفهمیدم ماجراش چی بود. ولی چون عکسش پشت کتاب "آقا موش شکمو" بود، شناخته بودمش و ازش خوشم نمیامد.
وقتی سواد نداشتیم یا درنیمه اول دوره ابتدایی بودیم، خانواده هایی که دستگاه پخش نوار داشتند، برای بچه هاشون کتاب قصه همراه نوارش رو میگرفتن تا لاقل خودشون رو از خوندن کتاب برای بچه بی سوادشون، راحت کنند.
یادمه یکی از جاهایی که این کتاب- نوار هارو داشت، تعاونی فرهنگیان پارک شهر بود، که هر وقت میرفتیم این کتاب- نوار هارو میدیدیم.
چون این مجموعه ها قبلا برای برادرانم خریداری شده بود، من دیگه از خرید جدیدش محروم موندم. که اگه برا من هم خریده بودن لاقل الان یه نسخه تروتمیز از همشون رو داشتم.
از داستانهای مشهور این نوارها میتونیم به این موارد اشاره کنیم:
علی مردان خان، سایه و سپیده، خاله سوسکه، آقا موش شکمو و ...
هفته پیش که مشغول انبارگردانی در منزل بودیم کتاب آقا موش شکمو رو پیدا کردم. این هم به برکت این بود که من برخی از کتابهای سالم برادرانم رو زیر پروبال خودم گرفته بودم و این نسخه ها از نابودی نجات پیدا کرده بودن!
نمیدونستم که اقا موش شکمو که پرخور بود، توسط مرحوم "حمید عاملی" گویندگی شده بود. هنوز هم صدای نوار تو گوشمه.حیف که این نوار هم رفته قاطی باقالی ها...
این کتابها با وجود شرایط نامناسب چاپ کتاب در اون زمان با کاغذهای گلاسه چاپ شده بود و تصاویر بسیار زیبایی داشت که باعث میشد نوگل نشکفته، با دیدن تصاویر بتونه ماجرای داستان رو تو ذهنش بهتر مجسم کنه.
نمیدونم از چه زمانی به بعد رواج این کتاب-نوار ها از مد افتاد و به ورطه فراموشی سپرده شد.
چند سالی هست که کتابهای گویا که توسط شرکت های خاص یا اشخاص با ذوق در اینترنت عرضه شده اند، تونسته اند تا حدی این کتاب-نوار هارو برای ما یاداوری کنند.
توضیح: این عکسها با دوربین دیجیتال و با عجله انداخته شده. کمی کیفیت را به بزرگی خودتون ببخشید.
لینک دانلود گزیده هایی از نوار قصه ها( قبلا در پافا گذاشته بودم)
نوار قصه :
این لینکهای دانلود هم واسه آقا افشین هستش که میتونید نوشته هاشو از وبلاگش بخونید :
پسورد فایلهای فشرده بالا: afshin و يا afshinihsfa
3 نظرات:
سلام ديدي گفتم اينجا داره تبديل ميشه به كافه پديا تا چند وقت ديگه كلا جهاني ميشيا حواست به خودت باشه دشمنان در كمينن حتي در خانه شما !!!
الهام خانم خيلي تشكر ميكنم كه وبلاگم را به خوانندههاي وبلاگتون معرفي كرديد. قدم همه بر روي چشم. در وبلاگ من بر تقريباً هر خاطرهبازي مطلب و فايلي وجود دارد و خوشحال ميشوم پذيراي شما عزيزان باشم.
دهه 60 شمسي دوران عجيبي بود. همونطور كه گفته بودي امكانات به معناي واقعي كلمه وجود نداشت و دل ما بچهها به همين نوار قصهها خوش بود كه هر از چندگاهي محصول جديدي رو توي مجلهها تبليغ ميكردند. البته همونطور كه در ليست نوارهاي من ميبيني هميشه بدنبال داستانهاي خارجي بودم و از موش شكو و خرگوش بازيگوش بدم مياومد. بهرحال دوراني بود كه گذشت و كسي باورش هم نميشد روزي خاطره بشود. حقيقت امر اينه كه در آن روزگار همه فكر ميكرديم در حقمان اجحاف شديدي شده و چون خيلي بدبخت هستيم از اين نوار قصهها استفاده ميكنيم. يواش يواش كه تكنولوژي پيشرفت كرد دلمون براي همون عقبافتادگي تنگ شد و هنوز هم تنگه...
ارسال یک نظر