روز معلم مبارک

به یاد و با سپاس از تمامی معلمان مدرسه 
چه آنها که دهه 60 و 70  خاطره امروز را ساختند
و چه آنها که امروز خاطره فردا را خواهند ساخت
"معلم تو را سپاس"


 12 اردیبهشت(فردا) روز معلمه. خاطره برای گفتن زیاد هست، برای همین از امروز به استقبال روز معلم رفتم.

*** ***
روز معلم برای همه اونهایی که مادر یا پدرشون معلم بودن یا هستن روز خیلی به یاد ماندنیه. منظورم هدیه هاییه که شاگردان برای معلمهاشون میارن و اون روز رو جشن میگیرن. بگذریم از اینکه یه سری از روی مجبوری هدیه میارن تا نکنه ضایع بشن یا معلم بهشون لج کنه و یکسری هم از روی رغبت .

یه زمانی شاگردای کلاس هر کدوم تک تک برای معلمشون هدیه میگرفتن . اما به مرور متوجه شدن این همه هدایایی که معلم با زحمت فراوان با خودش به خونه میبره، شاید از هر ده تا یکیش به دردبخور باشه و معلم بیچاره به فکر این باید باشه که اینهمه مجسمه و گل پلاستیکی رو چکار کنه!

برای همین هم به تدریج جا افتاد که خانواده ها پول بزارن روی هم و یه هدیه برای معلم بخرن. حالا بر مبنای پولی که جمع میشد فکر میکردن که چی بخرن بهتره. این بین هم افرادی بودن که ترجیح میدادن خودشون به تنهایی هدیه بیارن تا بلکه به اقتصاد خانواده کمکی کرده باشن!

یادمه روزهای معلم دل توی دل نداشتم که مامان زودتر بیاد خونه. مامان شیفت عصر بود و ما بعدظهر باید منتظر میموندیم تا مامان بیاد خونه. یه بار وقتی صدای در رو شنیدم با اشتیاق دویدم جلوی در. اما وقتی دیدم بابا اومده گفتم: "اه تویی فکر کردم مامانه!!!"
هنوز هم که هنوزه بعد گذشت سالها، این ماجرا یاد اهالی خانه مونده و به یادم میارن که یادته به بابا چی گفتی؟!

وقتی هم مامان میامد اصلا مجال نمیدادیم لباسهاشو عوض کنه. با برادرام دورشو میگرفتیم و مامان کادو هارو میزاشت زمین و من که عشق کادو باز کردن بودم، کادوهایی که قبلا تو کلاس یه بار باز شده بود رو دوباره  باز میکردم وبا دیدن تک تکشون ذوق میکردم.
آخرش میدیدم که هیچ کدومش به درد من که هیچ، به درد مامانم هم نمیخوره. اکثرا یا مجسمه بود و یا قابهای شیشه های که از پشت عکس شمع و گل پروانه و عبارت "معلم تو را سپاس" چاپ شده بود!

اینقدر از این هدیه ها جمع میشد که مامانم به همسایه و خاله و عمه هم از این غنائم روز معلم میداد و چند خانواده دیگه رو هم ذوق مرگ میکرد!
ناگفته نماند که ما هم از این هدایا برای معلمهای مدرسه هم میبردیم. البته در دوران ابتدایی نمیشد با یه روز تاخیر کادو برد ، برای همین هدایای درست حسابی که به مامان داده شده بود، هدیه سال اینده معلمهای ما میشد.

بعضی از شاگردای مامان برای من هم مخصوص کادو میاوردن و من هم ذوق مرگ میشدم که یکی دوستم داره!!!
یه دفعه یکی آلبوم عکس آورد که هنوز هم دارم و خیلی دوستش دارم. چون اون موقع این مدل آلبوم هنوز توی بورس نبود نمیشد جایی خریدش.

ادامه دارد...


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

1 نظرات:

مصطفی گفت...

چون مامان خودمم معلم بود درک میکنم
کلی به حرفت به بابات خندیدم
اون "معلم توراسپاس" ها هم واقعا" حالگیری بودن راس میگی