یک روز به سبک دهه 60-70

از خواب بیدار شدم . آب هنوز قطع بود . صبحانه خوردم . به مامان گفتم میرم از آب دانشگاه استفاده میکنم . مامان گفتم اینجا راحت تری . با یک لیوان آب مسواک زدم و وضو گرفتم . ساعت هفت رسیدم دانشگاه . هنوز بسته بود . رفتم در آزمایشگاه نشستم . مردم آمده بودند آزمایش خون . برگشتم دانشگاه . رفتم دستشویی . خوشبختانه قبل انجام کاری متوجه شدم آب نیست . مشغول کارهای امتحان شدم . مثانه ام تیر میکشید . گفتند تا ساعت 11 آب نمیاید . ناراحت شدم . امتحان شروع شد . از یکی از دانشجوها تقلب گرفتم . به من گفت سنگدل .
نهار جوجه کباب بود . توی حیاط گربه دنبالم افتاد و میو میو کرد . کمی از جوجه را بهش دادم . گربه خوشحال شد .
مرخصی ساعتی گرفتم . رفتم درمانگاه . برایم هدیه گرفته بودن . خوشحال شدم . اشکالات درس را رفع کردم . سیستم خانوم دکتر را درست کردم . چهاراره ولیعصر رفتم . تی وی تیونر را پس دادم . بجاش هارد اکسترنال گرفتم . رسیدم خونه .  هدیه را نشون دادم  . دایی حسین آمد . ایمیلهایم را چک کردم . شام نخوردم . نماز خواندم . تلویزیون چیزی نداشت . خوابیدم .

(توضیح: منظور از سبک، سبک خاطره نویسی ما در آن دهه می باشد)

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

5 نظرات:

toto گفت...

ای ول، به نظرم سبکش خیلی عالی بود

امیر گفت...

1. سلام.
2. امروز، یه شنبه، هر چی کردم، "پافا" بالا نیومد که نیومد! چرا؟

ژان والژان گفت...

موفق باشی دوستم ... از اون تیکه گربه خوشحال شد خیلی خوشم اومد، به دلم نشست :)

ژان والژان گفت...

ممنون از لطفت، منم شما رو با اسم کافه شکلات لینک کردم، تا بعد

رضا لمپارد گفت...

سلام.چقدر روی این تقلب زوم کردی ها...اتفاقا ما هم توی دانشگاه 3تا گربه چاق داریم که هر بار ازکنارشون رد میشیم دنبالمون میوفتن و اگه چیزی بهشون ندیم اینقدر میو میو میکنن که ابروی ادم رو میبرن...حالا واقعا نهار جوجه کباب بود یا جوجه کلاغ؟؟؟؟