باغ سپهسالار

لنگان لنگان قدمی برمیداشت   هر قدم دانه شکری میکاشت

امروز وقتی لنگان لنگان میرفتم دانشگاه این بیت رو با خودم زمزمه کردم. اینکه این بیت شعر از کدوم شعر و تو کدوم کتاب فارسی دوران دبستان بود یادم نمیاد اما همینو میدونم که وصف حال من بود.
کفشی که جدیدا خریده بودم پدر پامو دراورد( در حد آش و لاش ) و باعث شد صبح اول صبحی که بعد چند روز تعطیلی تصمیم داشتم خیلی شاداب برم سر کار، روز منو خراب کرد. خیلی وقت بود خودم کفش نخریده بودم. آخرین بار شاید دو سال پیش بود. کفش پرستاری خریدم و مدتها راحت بودم. بعدش هم دوجفت کفش سوغاتی برام آوردن که خارجکی بود و مدتها اونهارو پوشیدم تا دیروز. دوهفته پیش تحت فشار خانواده عازم خرید کفش شدم و مثلا کفش خوب و امتحان پس داده ای خریدم. اما دریغ از اینکه یا پای من استاندارد نیست و یا کفش...
زمان دانشگاه همون استادی که قبلا معرفی کرده بودم( در پست ترجمه با پیژامه) میگفت که نمیدونید این تولیدیهای باغ سپهسالار چه ستمی دارن در حق شما میکنن. کفشهای غیراستانداردی که تولید میکنند در بلند مدت نه تنها باعث ناهنجاریهای خود پا میشه که روی کل سیستم بدنی هم اثر میزاره ( همون مثال معروف که پا قلب دوم شماست)
البته من خیر سرم از سپهسالار هم نخریده بودم ولی درکل حتی اگه فکر کنی پول بیشتر میدی تا یه چیز خوب بخری، باید بدونی که فقط سر خودتو شیره مالیدی و خبری از استاندارد بودن نیست. گرچه نمیشه به کفشهای مارک داری که معلوم نیست واقعی تولید خارج هستن یا فقط در ایران مارک خوردن هم اعتماد کرد.
پایان ماجرای من با این کفش هم این شد که با تیپ کرم قهوه ای، دمپایی مشکی! پوشیدم و اومدم خونه. اینکه ملت تو دلشون به من چی گفتن، دیگه بماند!!!


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

3 نظرات:

مصطفا گفت...

واقعا" كه!
پس چجوري انتخابش كردي خانم كرم فهوه اي؟!!

باراني گفت...

سلام
چي كشيدي با اين كفش كه همين جور داري مطلب كفشي مي زني راستي ممكن شكل پا رو هم تغيير بده نه زيست شناس گرامي لاماركي!

مصطفا گفت...

مال اون پير مرد خاركش بود:
خاركش پيري با دلق درشت
پشته ي خار همي برد به پشت
...