طلاق


بچه که بودم هر وقت در سریالی اسمی از طلاق میشنیدم به مامان میگفتم: طلا که خوبه پس چرا اینا میگن بده؟
من فکر میکردم اینها میگن طلا و همیشه هم طلا خوب بود! و تو ذهن خودم مدام کلنجار میرفتم که پس چرا تو این فیلمها و سریالها این طلای خوب و ماندنی نکوهش میشه؟
*** *** ***
پدربزرگم هر وقت برای خواستگاری خونه غریبه ای میرفت، زمانی که روی منبر میرفت تا از خاندانمون تعریف کنه میگفت: خوشبختانه تو فامیل ما هیچ طلاقی وجود نداره!
*** *** ***
چند ماهی میشه که خبر از طلاق جوونهای فامیل میشنویم. از طرفی ناراحت میشیم، چون مثلا با فلان فامیلمون از بچگی با هم بزرگ شدیم و مثل خواهر برادر هستیم و وقتی گذشته رو تصور میکنیم دلمون میگیره. از طرفی تو دلمون میگیم اون موقع که خانوادش جیلیز ویلیز میکردن که چشماتو درست باز کن زندگی این چند روزه خوشی اولش نیست، گوش شنوایی نبود...

*** *** ***
پدر مادرهای خیلی از جوونهای امروزی حتی بدون عشق ازدواج کردن و به زندگی ادامه دادن. نمیگیم این کار درستی بوده یا نه ولی خیلی از سختیها و مشکلاتشون با گذشت برطرف میشده.
اما حالا که دهه شصتی ها به ازدواج و زندگی مشترک رسیدن ، بیشتر باید به فکر آینده ازدواجشون باشن تا غم کار و مسکن و ازدواج . اگه از همین اول به آیندشون نگاه کنن شاید دیگه غم ازدواج کردن و نکردن خیلی آزارشون نده!!!

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

0 نظرات: