از پدرسالار تا فارسی وان


از پدرسالار تا فارسی وان


دو تا شبکه داشتیم که اون موقع بهش میگفتیم کانال. هرچی بود در این دو کانال بود. اول سیاه سفید بود و بعد رنگی شد و ما ذوق در کردیم. وقتی بیکار بودیم و از بازی با اسباب بازیهای پلاستیکی و کتاب خوندن خسته بودیم، دسته جمعی جلوی تلویزیون مینشستیم و کارتون و سریال میدیدیم. فرقی نداشت جعبه جادویی داره "رامکال" نشون میده یا "آینه عبرت" یا حتی مستند "یک میلیارد مسلمان" یا سریالهای پلیسی مثل " درک"، ما فقط میدیدیم و لذت میبردیم. گاهی هم منتظر شنیدن خبر عیدفطر بودیم که وسط "پوآرو" گل و بلبل و آواز نشون میدادن و ما خوشحال میشدیم.

*** *** ***
یادمه وقتی پدرسالار پخش می شد و همه منتظر بودن ببینن آخرش چی میشه و آذر چشم سفید چه آتیشی میسوزونه و اسدالله خان از سکته قلبی نجات پیدا میکنه یا نه ، یه جک رواج پیدا کرده بود که: میدونی آخر پدرسالار چی میشه؟ دیش دیرین دین دین.... (آهنگ آخر سریال)

هزار دستان، سربداران، بوعلی سینا، کمال الملک سریالهای تاریخی بودند که در امکانات کم اون زمان ساخته شدند. کیه که هنوز شعبون بی مخ رو یادش نباشه؟

کیه که هنوز "روزی روزگاری" و بازی درخشان ژاله علو و مرحوم خسرو شکیبایی رو یادش رفته باشه؟

"گالشهای مادربزرگ" آخرش چی شد؟ دزد لوازم منزل کی بود؟

"آینه عبرت" و آتقی به کجا رسیدند؟ آتقی بالاخره اعتیادشو ترک کرد؟ منتقل و وافورشو کجا برد؟

زندگی ها در "آینه" شیرین شد؟ مرجانه گلچین و مهین شهابی که در تمام قسمتهای سریال بازی می کردند چی شدند؟

اون آقاهه در "راز باغچه" بالاخره تونست دخترو پسر سریال رو گول بزنه و به گنج باغچه دسترسی پیدا کنه؟ چی توی باغچه بود؟
آخر "تلویزیون کابلی بچه ها" چی شد؟
وای که چقدر کیف میکردیم وقتی اسد خمارلو در "آرایشگاه زیبا" مشغول شنیدن غرغرهای مادرش پشت تلفن بودو از سرما میلرزید، ما هم تو خونه کنار بخاری نفتی و مامان که داشت بافتنی میبافت نشسته بودیم و با همون حس سرما آرایشگاه زیبا میدیدیم.

" ساعت خوش" چرا یکهو تموم شد؟ جنگ های نوروزی شبکه یک ،اجراهای دیدنی "داریوش کاردان" در نقش عرب ، "بعد از خبر" شهریاری و آتش افروز، " تا هشت و نیم"، "دیدنیها"ی جلال مقامی، " واقع نمایی های "همسران" و " خانه سبز" بیرنگ و مرحوم رسام ،" قورباغه سبز"، "چاق و لاغر"، "النگ دولنگ"،" هوشیار و بیدار"، "علی کوچولو"، مسابقه " بخور بخور" با اجرای شهریاری و کیک های خوشمزه ای که شرکت کننده ها با چشم بسته می خوردند.

*** ***  ***
خیلی وقته که دیگه خبری از این هیجانات و لذتهای تصویری نیست. همه چیز رنگ سیاهی به خودش گرفته، حتی وقتی بخوای مثبت هم فکر کنی و دیدن یکی از سریالهارو تحمل کنی، هنوز ده دقیقه نشده کانال رو عوض میکنی و میزنی فارسی وان. تا شاید در چند دقیقه استراحت قبل خواب کمی آروم بشی و استراحت کنی.
حتی دیدن سریالهای مثلا فاخر هم راضیت نمیکنه. چون سطع توقعت از رسانه ملی از زمانی که " آینه" پخش می شد تا به الان، خیلی بالاتر رفته و نمیتونی تحمل کنی که به نام بیننده و به کام رسانه ملی،سرت شیره بمالن.
*** ***  ***
 بهتره بی خیال این جعبه جادویی که تعدادشبکه هاش ( کانال قدیم) بیشتر شده رو بی خیال بشی و فکر کنی که اصلا خاطراتی از این جعبه جادویی که قبلا سیاه سفید بود و باید جلوش میرفتی تا این دو تا کانال رو عوض کنی، نداری...

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

8 نظرات:

مصطفا گفت...

راز باغچه رو چرا یادم نیست من؟!

مصطفا گفت...

وای گل گفتییییییییییییییی
چقدر همممه ی اینارو دوست داشتم
آینه عبرت .. چاق و لاغر ...
همه شون خاطره ن
الان اصلا" صفای اون موقع نیست
از تلویزیون فقط فوتبالاشو میبینم من
که اونارم سانسور میشن !!

امید(هنر هفتم) گفت...

این متن و جوابش در هنر هفتم...

اردلان گفت...

ممنون
واقعا عالی بود
با نظر که مید هم داده موافقم
همش از رسانه ملی هست مردم که روند پیشرفتشون رو طی می کنن
تلویزیونی و برنامه ها داخلی نباشه از برنامه های خارجی
والا.

اشكان گفت...

سلام
قالب وبلاگت خيلي خوشكله
ميخوامش !
ميتوني بم بديش؟
اگه امكان داره همينجا جوابمو بده
ممنون

دوتا نابغه! گفت...

سلام
ما وبلاگمونو تازه راه انداختیم اگه دوست داشتی لینکمون کن.(دو تا نابغه)

امید(هنر هفتم) گفت...

یک کلام از مادر عروس !

http://www.khabaronline.ir/news-71090.aspx

اشكان گفت...

چي شد پس قالب؟
يه عكس العملي از خودتون بروز بديد لا اقل !!