زنگها برای که به صدا در می آیند؟

با وجودیکه میدونستم که برای تماس با حامد به موبایل نیاز دارم، باز هم گوشی رو در خونه جا گذاشتم. وقتی رفتم سر کار و خواستم گوشی رو با خودم به اتاقی که قرار بود دستگاهی راه بندازم ببرم، دیدم که توی کیف همه چی هست جز گوشی موبایل. حالا فقط مشکل نداشتن گوشی نبود، من شماره حامد رو حفظ نبودم! وقتی کارم با موفقیت انجام نشد و مجبور شدم به حامد زنگ بزنم، به خونه زنگ زدم و از یکی از اهالی منزل خواستم حافظه تلفن اتاقم رو ببینه و شماره مورد نظرم رو بهم بده. خلاصه اینکه تماس برقرار شد و حامد هم با برنامه teamviewer  اومد روی سیستم من و تلاش خودشو انجام داد. در حین کار هم برای صحبت کردن غیر تلفنی با هم، در برنامه Paint حرف میزدیم! من با ابزار نقاشی مینوشتم و اون میخوند و جواب میداد! این هم یه مدل چت مدرن!

 *** *** ***
در روزگار غریبی که تلفنها نه شاسی داشت و نه حافظه و نه پیغام گیر، هر خانواده ای دفتر تلفنی داشت و هر کدوم از اعضای خانواده هم بخشی از حافظه خودشون رو اختصاص داده بودن به حفظ شماره تلفن اقوام. وقتی میپرسیدی شماره خونه فلان خاله یا فلان عمو چنده، همه پیش قدم میشدن که شماره رو از حفظ بگن.
در همون روزگار غریب، باجه تلفنهای زرد رنگی وجود داشت که در داشت و میرفتی توش و با اونی که پشت خط بود دل میدادی و قلوه میگرفتی.
در حین تماس تلفنی هم صف طویلی از زن و مرد جمع میشد که سکه به دست منتظر بودن تا تلفن شما تموم بشه و بیان تو و سکه رو در اون شیار مخصوص بندازن و با یکی صحبت کنن. اما وای به اون تلفن بیچاره اگه سکه رو میخورد! مشت هایی بود که نثارش می شد.
اگه می خواستی با یه شهر دیگه صحبت کنی، باید میرفتی مخابرات تا طرف برات شماره رو بگیره و تو هم میرفتی در کابین مخصوص و با صدای بلند شروع میکردی به حرف زدن.
در اون روزگار غریب، عشاق جوان خیلی جرات نمیکردن به پای این باجه ها نزدیک بشن. چون هم به خاطر سن و سالشون تابلو میشدن و هم اینکه معشوق بیچاره که در خانه بود، چطوری باید جواب تلفن رو میداد.
معشوق بیچاره در خانه مینشست و منتظر تلفنی از طرف خاطرخواهش میشد. این خاطرخواه چه یک دوست ( خاک عالم چه دختر بی چشم و رویی!) و یا نامزد و عقد کرده، با ترس و لرز تلفن معشوق رو میگرفت و منتظر جواب می ماند. اگه معشوق در خانه تنها بود جواب تلفن رو میداد و اگر نبود سایر اعضای خانواده جواب تلفن رو میدادن و خاطرخواه هم از ترس گوشی رو سریع میزاشت.
در آن روزگار غریب، هنوز دستگاه شماره انداز اختراع نشده بود و میتونستی مزاحمت تلفنی ایجاد کنی. مزاحمت انواع و اقسامی داشت همچون: زنگ بزن قطع کن، زنگ بزن فوت کن، زنگ بزن بد و بیراه بده یا زنگ بزن و صداتوعوض کن!
 در آن روزگار، نمیتونستی زنگ صدای گوشی تلفن رو به خواست خودت تغییر بدی و مجبور بودی صدای زینگ وحشتناک گوشی رو در نیمه های شب تحمل کنی.
در اون روزگار، برای گرفتن شماره ای که اشغال بود، انگشت دستت فلج می شد تا بخوای چند بار شماره رو بگیری و در نهایت هم ببینی که اشغاله. اون موقع Redial اختراع نشده بود.
در آن روزگار، پیغامگیر تلفنی وجود نداشت که وقتی کار مهمی داری پیغامتو بزاری، در نتیجه مجبور بودی به یکی خبر بدی تا بره خونه طرف یا اونو پیداش کنه و خبر رو بده. (یا اگه به طور کل تلفن نداشتی باید همیشه آویزون همسایه میشدی تا بری خونشون زنگ بزنی یا اگه کسی برای شما زنگ زدی بری جواب تلفن فامیل و اشنا رو بدی)
در آن روزگار، همه تنها بودن. هیچ کس موبایل نداشت. اصلا به فکر کسی خطور نمیکرد که یه روزی بیاد که هر کی یه ماسماسک دستش بگیره و وراجی کنه. اون موقع وقتی حاج اقا در خیابون راه میرفت، حاج خانوم زنگ نمیزد که بگه حاجی وقتی داری میای خونه یک کیلو سیب زمینی و دو کیلو خیار و پنج تا نون تافتون بخر بیار خونه شام درست کنم. اون موقع اگه آدرس کسی رو گم میکردی و تو خیابون ویلون و سیلون میشدی، موبایلی نبود که به طرف زنگ بزنی و نجات پیدا کنی.
اون موقع خیلی چیزا نبود.
اما وقتی ماشین زمان به جلو حرکت کرد، تلفنهای کارتی رواج پیدا کرد که دیگه نیاز نبود لنگ چند سکه بمونی و التماس این و اون رو کنی تا بهت بدن. دیگه کسی نتونست تلفن خونه ای رو بگیره و فوت کنه، نتونست به معشوقش زنگ بزنه چون شمارش میفتاد روی دستگاه. اما در عوض گوشی موبایل اومد و عاشق تو اتاق خودش و معشوق هم در اتاق خودشون و بدون استرس و دلهره عشوه گری کردن.تک زنگ هم جایگاه ویژه خودش رو پیدا کرد! دیگه کسی برای تبریک عید یا حال و احوال پرسی به کسی تلفن نزد بلکه با یک اس ام اس سر و ته قضیه رو هم آورد و خودشو خلاص کرد.
در اون روزگار غریب همه تنها بودن اما هیچکس تنها بود اما در این روزگار، هیچ کس تنها نیست اما همه تنها هستند...




  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

7 نظرات:

افشين گفت...

اين موضوع براي من هم جالبه. نمي‌توانم تصميم بگيرم كه آيا قديم‌ها وضع بهتر بود و يا الان بهتره. حقيقت اينه كه قديم‌ها اين مشكلات تماس برقرار كردن يكي از عوامل ايجاد استرس بود. اينكه از كسي از عزيزانت بي‌خبر مي‌موندي اصلاً جالب نبود. مثلاً خاطرم هست روزي كه هواپيماهاي عراقي به اهواز حمله كرده بودند و من و پدر در خانه تنها بوديم و به چشم ديديم كه سمت دبيرستان محل تدريس مادر بمباران شد چقدر سعي كرديم به تلفن دبيرستان زنگ بزنيم تا بلكه خبري بگيريم اما تلفن دبيرستان دائماً مشغول بود. تااينكه مادر به پاي در رسيد و ما هنوز سعي مي‌كرديم به دبيرستان زنگ بزنيم. يا تلفن زدن‌هاي ما هر از هزار سالي به خواهر و برادري كه در ينگه دنيا بودند و ما ناچار بوديم به كارير بسپاريم كه اين شماره را برايمان بگيرند تا صحبت كنيم. اين گونه تماس‌ها بقدري به ندرت اتفاق مي‌افتاد كه در خانواده‌ي ما سيستمي اختراع شده بود براي ضبط مكالمات از تلفن به ضبط صوت تا بعد از اتمام تماس همه با هم چندبار ديگر به اين مكالمه گوش بدهيم و آن را مرور كنيم. اين ميان صداي اپراتور بامزه از كار در مي‌آمد كه مثلاً مي‌گفت صدا خوبه يا يكبار ديگه براتون بگيرم؟ يا اينكه آقاي فلاني ديگه بايد قطعتون كنم و اون وقت بود كه پدر و مادر هول هولكي خداحافظي ميكردند.
ّبله. دوران سختي بود. اما اين سختي باعث شد آن دوران خاطره‌انگيز باشد. اما باور كنيد خاطرات هميشه شيرين نيستند.

باران گفت...

سلام
ديگه خيلي خيلي كم ميام اينترنت دارم درس مي خونم ببينم خدا خوشش مياد!

حامد گفت...

عالی بودش..واقعا همه تنها شدن و هیچکس از تنهایی بیرون امده ها
تلفن سکه ای ها هم نوستالژی عجیبی بود
کنار هر کدوم معمولا یه نفر میشست و سکه اون تلفن رو به نرخ خودش میفروخت کارآفرین بود براخودشا
آره بعضی وقتا یاد این چیزا که می افتم میگم بدم نبودا آدم باید برا باخبر شدن از یکی مجبور میشد حتما یه فعالیتی بکنه نه اینکه با یه دکمه
منکر نمیشم که اینجوری خیلی برامون راحت تره ولی اون موقع ها چون سختی میکشیدی بیشتر تو ذهنت میموند
چت مدرنت هم برا خودش داستانی بودا
بابت خاطره سازی از نوع تلفن ممنون

شيرفروش محل گفت...

عکس اولی چقدر برایم آشناست

امید(هنر هفتم) گفت...

واقعا اختراعی بود Redial خدا پدر مادر سازنده اش رو بیامرزه....این اشغالی خطها....وااااااااااای دیوونه کننده بود!
پست هات رو سروقت میخونم نظر میدم

امید(هنر هفتم) گفت...

خب با تیم‌ویوور بودید میتونستید توی ورد تایپ کنید...با پینت که نمیشه ! آدم پدرش درمیاد...

امید(هنر هفتم) گفت...

این تلفن قورباغه ای ها بود؟ صفر رو از پایین میگرفتی میکشوندی بالا تا جون خودش و جون ما دربیاد!!باحال بودن...دوتا مدل شدن...خیلی ها ساده داشتن اما تو خونه پدربزرگ من یه نوعش بود که کنارش یه دکمه سیاه داشت که میشد باهاش یه کاری کرد اما الان دقیقا یادم نیست چیکار میشد کرد..

بابام یه تلفن کرم رنگ خریده بود میگفتن یه مهندس مخابرات ایرانی تو اصفهان تو کارگاه خودش اونو طراحی کرده. ردیال داشت در حد تیم ملی...خودش اوتومات اینقدر میگرفت که تا بگیره...دکمه قرمز داشت ...بلندگوش خیلی قوی بود...دکمه هاش شبیه کیبوردهای حالایی بود. دکمه ردیال کناریش رو میزدی تا ابد الادهر شماره طرف رو میگرفت تا از اشغالی دربیاد.بعد از اونا تلفنای ژاپنی و آلمانی مد شدن تو بازار هر روز هم به تعدادشون اضافه شد...یادش بخیر