مصائب دوشیزه

اصلا مادربزرگم دوست نداره پسری از فامیل ازدواج کنه. چون به طور تابلوئی از ازدواجشون ناراحت میشه. دلیلشو نمیدونم ولی... .
نمیدونم چرا هر وقت پسری ازدواج میکنه میگه ببین دختره چه شانسی داره، پسر ما مثل برّه، گول خورد.
*** *** ***
وقتی هفته پیش درباره جلسه بله برون پسردائیم ازش پرسیدم که دختره چطور بود، چهره ناراحتی به خودش گرفت و لبشو پائین انداخت و در مقابل پرسشهای ما مبنی بر چهره و قد و قامت دختر، فقط اخم کرد و گفت: پسرم مثل یه تیکه ماه نشسته بود!
چون همیشه پسردائیم خوش سلیقه بود، من به این حرفها شک کردم و روز بعد که کلیپ مهمونی رو دیدم گفتم این دختر بیچاره که مشکلی نداره چرا عیب رو دختر مردم میزارید. ولی حیف که مادربزرگ نبود که نظرمو بشنوه.
وقتی چند سال شنید پسرخالم میخواد ازدواج کنه، با عصبانیت بهش گفت: مگه تو نگفته بودی نمیخوای ازدواج کنی؟
وقتی چند سال پیش برادرهام میگفتن ما خودمون میخواهیم یکی رو انتخاب کنیم میگفت: برید، برید یکی رو بگیرید نصف قد خودتون باشه!
*** *** ***
وقتی یه دختری رو میبینن که قراره عروس باشه، هر کسی بنا به سلیقش نظر میده. نمیگن علف باید به دهن بزی... .
یکی هم مثل مادربزرگم میشه که معلوم نیست چه معیاری مد نظرشه. یه موقع میگه طرف درشته، یه وقتی هم میگه دختره لاغر مردنیه و بنیه نداره.
*** *** ***
نمیدونم چرا مادبزرگها دوست دارن پسرشون وقتی نوه دار شد، بچه، پسر باشه. اگه پسر باشه براش قالیچه میخرن و کلی قربون صدقه میرن.
معضل دیگه ای که در بعضی خانواده های چشم رنگی مثل ما هست اینه که چون در هر خانواده حداقل یه نفر هست که چشم سبز یا ابی داشته باشه، حالا اگه نوه پسر بود باید چشم رنگی هم داشته باشه.
همین هفته پیش بود که وقتی مادربزرگم با برادرش که نوه دار شده بود صحبت کرد، وقتی در مورد جنسیتش پرسید برادرش با ناراحتی گفت: خوب معلومه چیه دیگه، دختره. مادبزرگم پرسید چشمش رنگیه؟ و وقتی جواب منفی شنید با ناراحتی روی پاهاش زد و گفت: ای داد بیداد.....
*** *** ***
مادربزرگ میگفت: فلانی از فلانی طلاق گرفته. دختر فلانی داره جدا میشه. دوره زمونه عوض شده، دخترها خیلی بد شدن. من گفتم: یعنی فقط زنها سر ناسازگاری میزارن؟ مشکل فقط خانومها هستن؟
وقتی پسری تو فامیل به مشکل بربخوره همه به اتفاق میگن چیزی که زیاده دختر. طلاقش بدی یه بهترشو برات میگیریم. اما اگه دختر مشکل داشته باشه میگن چشمت کور باید بسازی و زندگی کنی. حتی اگه صدتا هوو داشته باشی و شوهرت انگل اجتماع باشه...
*** *** ***
در ادامه مطلب متنی را می خوانید که یکی از دوستان برام ایمیل زده.متنی است جالب و قابل تامل...



     ***  *** ***            *** *** ***           *** *** ***
اولین بارمن در سن کودکی وقتی دیدم که مادر بزرگم پسرهای فامیل را شومبول طلا خطاب می کند و آنها حق دارند با شورت دور حیاط بدوند ولی اگر من جوری بنشینم که دامنم درست نباشد همه بسیج می شوند تا دامن مرا روی پاهای کودکانه و بی خبرم بکشند و مدام گوشزد کنند که درست بنشین وذهن پنج ساله ی من نفهمید ( هنوز هم نمی فهمد) که چرا آن چیزی که وسط پای پسر عمه ام است باید با لفظ طلا آراسته شود و حتی گاهی با الفاظ ( شومبولتو بخورم) خورده شود ولی آن چه من دارم مایه ی شرمساری است و باید پوشانده شود.
ذهن پنج ساله ی من حتی وقتی ده ساله شد نفهمید که چرا آنها باید راحت ته کوچه دوچرخه سواری کنند و من با هزار مکافات و یواشکی رکاب بزنم و روپوش و روسری ام مدام توی چرخ گیر کند و زمین بخورم و همه به من بخندند.
ذهن من هرگز نفهمید چرا وقتی بالغ شدم و آن دو جوانه ی سرکش در سینه هایم رویید باید آن را زیر مقنعه ی چانه دار بلند و روپوش گشاد پنهان کنم و قوز کنم تا برجستگی های بدنم را از چشم ها بپوشانم.
ذهن من هرگز نفهمید چرا هرچه مربوط به زنانگی من است زشت و پنهانی و گناه آلود است و هرچه مربوط به مردانگی پسر هاست قابل افتخار و ستودنی و حتی به روایتی خوردنی است.
***  ***  ***
ذهن من هنوز پنج ساله است، نمی فهمد چرا به عنوان یک دختر ناقص و نیمه است؛ نمی فهمد چرا همه برایش دنبال شوهر می گردند فکر می کنند که بدون مرد کامل نیست.
نمی فهمد چرا مادرش مدام می پرسد این پسره کیه که هر شب زنگ می زند؟ اگر دوستت داره باید بیاد خواستگاریت. ذهن من انقدر بچه است که فقط برای پوز زنی مادرش به آن پسر می گوید بیا خواستگاریم والکی الکی زن مردی می شود که دوستش ندارد.

ذهن من حتی نمی فهمد چرا درخانواده ی آن مرد، مردها یک طرف مجلس عرق می خورند و بحث سیاسی می کنند و زن ها طرف دیگر ظرف می شورند و مزخرف می بافند. نمی فهمد که چرا شوهرش التماس می کند
که لطفا جلوی فامیل من سیگار نکش وقتی خودش می کشد. نمی فهمد چرا سیگار کشیدن مرد درست است و سیگار کشیدن زن نا درست. نمی فهمد چرا وقتی مردش را نمی خواهد سالها باید دنبال طلاق بدود در حالیکه اگر مرد بود در یک هفته می توانست زنش را طلاق بدهد
***  ***  ***
ذهن من هنوز پنج ساله است. این ذهن پنج ساله دو برابر پسر های هم دوره اش زحمت کشید تا دانشگاه برود ، آنها خرخون لقبش دادند. این ذهن پنج ساله بین همه ی دانشجوهای ورودی اش شاگرد اول شد تهمت زدند که معلوم نیست با کدام استاد روی هم ریخته است.
بعدها مجبور شد هرتشخیص را دو بار تکرار کند برای آنکه چون زن بود حرفش نصف یک مرد ارزش داشت. مجبور شد از زبان یک پزشک همکار( که زن بود )بشنود که ” پیش دکتر زن نرو، زن ها همه بی سوادن” و هیچ نگوید و دم نزند.

مجبور شد دو برابر تلاش کند تا نامش نصف اعتباری که باید را بیابد. مجبور شد دو برابر مردها خوب رانندگی کند تا مبادا تصادف کند و این جمله را بشنود که ” زن ها دست به فرمون ندارند”.

مجبور شد دو برابر مردهای دور و برش کار کند و دو برابر آنها موفق شود و دو برابر آنها پول در بیاورد و آخر هم ” زن بی سر پرست” نامیده شود. مجبور شد دو برابر مردها وبلاگ بنویسد تا صدایش به جایی برسد و آخر سر هم متهم شود که زنانه نویسی می کند و در واقع “مرد” است..
***  ***  ***
از همه ی اینها گذشته ،نگارنده زن خوشبختی محسوب می شود. در خانواده ای مرفه و غیر مذهبی بدنیا آمده ، امکان تحصیل و امکان فرار از آن چهارچوب های غیر منصفانه و زشت را داشته است . او هرگز کتک نخورده و نفقه نخواسته و حضانت طفلی را از دست نداده است
با این همه زخمی وخسته است. خسته است از اینکه از زبان مردهای بی خاصیت و احمقی که نصف ضریب هوشی او را ندارند شنیده است که زن ها منطق ندارند، زن ها طنز ندارند، زن ها دست به فرمان ندارند.
خسته است از جامعه ای که اگر زنی مورد تجاوز قرار بگیرد زن را مورد خطاب قرار می دهد که چرا حجابت کامل نبود و مقصر می شمارند که مرد را به گناه انداخته و از مرد نمی پرسد که چرا مثل یک حیوان رفتار کرده است.
خسته است از جامعه ای که اگر زنی مورد خیانت قرار گرفت به او توصیه می کند که صبوری کند و خانمی پیشه کند و بیشتر به مردش توجه کند، خسته است از جامعه ای که سزای خیانت در آن برای مرد توجه بیشتر و برای زن سنگسار است.
خسته است از جامعه ای که زن هایش قوز کرده و ترسیده و تهدید شده اند و مردهایش با افتخار لگن خاصره شان را جلو می دهند و به فلان های طلای خود می نازند و به خودشان جرات می دهند به زن ها یی که دو برابر آنها قد کشیده اند لقب کوتولگی بدهند.
خسته است از جامعه ای که زنهایش به کوتولگی خود افتخار می کنند و حاضرنیستند بهای قد کشیدن شان را بپردازند و هنوز افسوس تازیانه و تسبیح و ته دیگ را می خورند.

بر او ببخشایید اوخسته است ازجامعه ای که حتی معنی فمینیست را نمی داند


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

8 نظرات:

افشين گفت...

خب اين معضل اين دوره و زمانه‌ي تها نيست و نبوده. حتي منحصر به مملكت ما نميشود. اين امر ريشه‌ي تاريخي دارد. حتي طبق داستان‌ها اين حوا بود كه به علت اشتباهش باعث طرد آدم از بهشت برين شد. هنوز كشيش‌هايي هشتند كه ازدواج را امري منحط و پست مي‌دانند و آنگاه آنها را در حال ارتكاب امري پليد با پسربچه‌ها مي‌يابند. بهرحال گذشت زمانه همه چيز را درست مي‌كند. عصر ارتباطات است ديگر...

امید(هنر هفتم) گفت...

پس حق بدید که جامعه ما خودش باید اول تفکراتشو عوض کنه...با این جامعه معلومه که حکومتی بهتر وجود ندارد!
هر طور که باشید؛ همان طور بر شما حکومت می شود(پیامبر اکرم)
...

پریسا گفت...

اینهایی که گفتی یک در هزارم مصائب دوشیز است اما مقصر خود ما دخترها هستیم الهام جان که نمی خواهیم جلوی بی حرمتی توهین ها بگیریم چون بهمون گفتن که باید خانوم باشیم و سکوت کنیم وصدامون در نیاد

حامد گفت...

الهام مطلب قابل تاملی بود و صد البته انتقاد طلب
داری کم کم نیم فمنیست میشیا
اون مطلب ادامه رو هم خوندم نمیدونم چرا یاد آخرین فیلم شیرین نشاط افتادم
قبول دارم یه زمانی بود که مرد سالاری بود ولی حالا خیلی فرق کرده
قبول دارم اجبار در جنس زن باعث مشکلاتی در جنس جامعه شده که همین حجاب اجباری یکیشه و مسائل بعدش صدتاست ولی خیلی چیزا جا افتاده و اگه نیاز به تغییری باشه باید همه چی تغییر کنه و نمیشه یکی رو تغییر داد درست مثل دومینو که همش میریزه
خواهشا کافه رو یکم به سمت تعادل مرد و زن وارویه کن ممنونتم
بازهم از قهوه تلخ مصائب دوشیزت که نوستالژی مرد سالاری بود ممنون بازم مطلب توئه مگه میشه نچسبه

پگاه گفت...

الهام عزيز امروز يادت افتادم.اميدوارم شاد و سر حال باشي.

بهار گفت...

اين نوشته كه قابل تامله و به صورت ايميل پخش شده ما اين بلاگه كه نسوان مطلقه معلقه نام داره
http://nesvan.wordpress.com/2010/10/19/%D9%85%D9%86-%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85%D8%8C-%D9%BE%D8%B3-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85/

ناشناس گفت...

Ali bood.
vaghean maraze jameye ma ro kheili ghashang gofte boodi :)

حسین گفت...

سلام
این نظر در مورد این نوشته ی خاص نیست بلکه در مورد کل وبلاگ شماست.
می خواستم بگم کاش حداقل توی قسمت درباره ی ما به جای اینکه فقط سال تولدتونو بنویسید اسمی، عکسی، محل تولدی یا چیزای دیگه ای مثل اینا می نوشتید چون اینجور موارد می تونه برای آدمایی مثل من که با خوندن مطالب وبلاگ شما موهای تنشون سیخ می شه یا در پوست خودشون نمی گنجن یا حالتهای دیگه که قابل وصف نیستن براشون به وجود می یاد و در ضمن آدمای دقیقی هم هستند خیلی جالب و کاربردی باشه. حداقل برای پاسخ به این سوال که واقعا آدمهایی پیدا می شن که چنین دیدگاههای امیدوار کننده ای داشته باشند. به هر حال خوشحال می شم اگه بدونم این شخصیت جالب و دوست داشتنی مربوط به یک انسان با کدام مشخصه های ظاهریه؟!؟!؟
خوشحال می شم اگه مشخصاتتون رو کامل بنویسید بعلاوه ی عکس و اینکه اصالتا اهل کجا هستید!