دیکته

 آن مرد آمد.
آن مرد با الاغ آمد.
آن مرد با نان سنگک آمد.
آن مرد با ظرف قرمه سبزی آمد.
آن مرد به خانۀ مادرش رفت.
آن مرد بچه دار شد.
 آن مرد پوشک خرید.
آن مرد با شیر خشک آمد.
آن مرد بچه را به مدرسه برد.
آن مرد به فرزندش دیکته گفت.
آن مرد برای فرزندش اسباب بازی خرید.
آن فرزند بزرگ شد.
آن فرزند با ماتیز آمد.
آن فرزند نان سه نان خورد.
آن فرزند بیف استراگونوف خورد.
آن فرزند به دانشگاه رفت.
آن فرزند ازدواج کرد.
  *** *** ***
 روی برگه هایی که نوار پهن آبی رنگی بالای خودشون داشتند، امتحان دیکته رو مینوشتیم.روی این نوار آبی، جایی برای نوشتن اسم و فامیل و نام معلم و امتحان و تاریخ بود. یعنی فقط کافی بود این نوار فرم مانند رو پر کنی.
برگه های 4 صفحه ای که گاهی که امتحان کم بود یه برگشو میدادیم به دوستی که برگه امتحانی با خودش نیاورده و ممکن بودمعلم دعواش کنه. این برگه ها بیشتر مخصوص امتحان دیکته بود. چون در دوران ابتدایی تمام امتحانا بجز دیکته روی خود برگه سوالات، جواب داده می شدند.
چند معلم که در کلاس و راهرو ایستاده بودند، به نوبت جملات امتحان دیکته رو با صدای بلند برای دانش آموزان تکرار میکردند.
معلم اول در جلوی سالن: آن مرد..         معلم دوم در وسط سالن: آن مرد ..      معلم سوم در انتهای سالن: آن مرد..
گاهی اوقات متن امتحان دیکته بی سر و ته بود و هر پاراگراف از یه جایی از درس آورده شده بود و گاهی هم متن به حالت داستان بود و سر و ته داشت.
اگه یه جای متن رو عقب میموندیم و نمیتونستیم همراه بشیم باید غرولند های معلم رو تحمل میکردیم که اکثرا هم میگفتن آخر دیکته یه بار دیگه میخونیم و شما جاهایی که عقب موندید رو اصلاح کنید.

 *** *** ***
از بین امتحانات دوران مدرسه، امتحان دیکته یکی از امتحاناتی بود که با دردسرهای خاص خودش همراه بود. امتحان ریاضی با مشکلی مثل پیدا کردن پرتقال فروش و امتحان علوم هم با پرسش همیشگی چرا وقتی تو اتاق دود بود باید بخزید زمین، همراه بودند. اما امتحان دیکته یه مشکلاتی داشت که بقیه امتحانا نداشتن.
سرهم یا جدا؟
یک سری لغات بودند که نمیدونستیم باید سرهم بنویسیم یا جدا. راه حلش هم این بود که یا اینقدر کتاب رو دقیق بخونیم که ببینیم تو کتاب جدا نوشته یا سرهم یا اینکه به نحوه تلفظ معلمی که داره متن دیکته رو میخونه دقت کنیم.
نحوه تلفظ هم برای افراد با لهجه های مختلف متفاوته. یادمه سر یکی از امتحانای فارسی دوران راهنماییی، معلم لهجه ترکی داشت و ما حتی لغات معمولی رو متوجه نمیشدیم چه برسه به نحوه تلفظ جدا یا سر هم بودن اون لغات خاص!

آب میوه، جهان گرد، دانش جو، گل برگ، شیمی دان، کوه نورد، باستان شناس، شاه زاده، پی آمد، ماه رو، سنگ دل، روان پزشک ، پیش رفت، صاحب خانه، جمع آوری، دل خواه، خوش حال ، خوش بخت، گم راه، نیم روز، نوش دارو، خوش آیند، گم نام.
 اینها چند مثالی بود که در سایتی که لینکشو در پایان مطلب آوردم، ذکر شده بود. البته فکر کنم لغاتی که ما باهاش مشکل داشتیم گنگ تر از این لغات بودند. متاسفانه هرچی به ذهنم فشار آوردم اون لغات یادم نیامد. اگه شما یادتون میاد در نظرات بنویسید.

"ص" صابون یا "س" سرسره؟
مشکلات دیگه ای که امتحانات دیکته داشت در پایه های مختلف تحصیلی متفاوت بود. مثلا در دوران ابتدایی، زمانی که دایره لغات دانش آموز محدود بود، اینکه با ص بنویسه یا س خودش مشکل بزرگی در حد پیروزی در المپیک بود!
ء یا ی؟
خانۀ یا خانه ی؟
اگه یادتون باشه در کتاب فارسی اول ابتدایی درسی داشتیم که یاد میداد بگیم: خانۀ. حالا اینکه به ۀ میگفتن چی یادم نمیاد!
 درک "ی" چسبان خیلی سخت بود. اینکه چرا اگه این ۀ گذاشته نشه نیم نمره ما کم میشه و آسمون به زمین میاد رو فقط معلم میدونست!
دوران دبیرستان بودم که طی یک اقدام انتحاری ۀ تبدیل به "ی" شد و دیگه قرار شد بگیم خانه ی.
جالبه که خیلی سریع همه به این تغییر تن دادن و در مجله و روزنامه و خبر و ... این تغییر به کار رفت و موجی از شادی ملت را فرا گرفت!
*** *** ***
یه لینک جالب: http://www.cibloggers.com/?p=1263


  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

4 نظرات:

افشين گفت...

اول از همه بگم كه سايه‌تون سنگين شده و ديگه يادي از فقير فقرا نمي‌كنيد. در مورد مطلب اين دفعه هم برايم جالب بود كه ديگه تي كتاب‌هاي درسي قرار بوده "خانه‌ي" بنويسند و اين خط‌الرسم جا افتاده بوده. واقعاً؟ چطور ما خبردار نشديم؟ من هنوز هم بالاي "ه" يك همزه مي‌گذارم! اين جريان "ص يه صابون؟" رو من به شكل "ح يه حوله؟" بيشتر توي ذهنم هست. يا مثلاً "ه يه دو چشم!" بهرحال من نميدونم كه آيا تغييري در روند آموزشي داده شده و اينكه هنوز براي بچه‌ها به همين شيوه‌اي كه ذكر كرديد املا مي‌گويند يا نه. برايم جالب است بدانم كه روش جديد به چه ترتيبي مي‌تواند باشد. بهرحال از اينكه وبلاگ رو بطور منظم به روز مي‌كنيد از شما ممنونم و رسماً ازتون دعوت مي‌كنم به وبلاگم سري بزنيد و اگر نقطه‌نظري داريد بفرمائيد كه مايه خوشحالي است. چون ما دوستان دنياي مجازي همين همديگر رو داريم ديگه. بقيه كه گذري مي‌آيند چيزي برامون به يادگار نمي‌گذارند و معمولاً كمرو تر از آني هستند كه نظري بدهند. ما هم به مدد اين آقاي webgozar مي‌فهميم كه چندتا اومدند و دنبال چي بودند كه رسيدند به وبلاگ ما. خب ديگه خلاصه‌اش مي‌كنم : به راهت ادامه بده و خسته نباشي.

باران گفت...

مرسی الهام یه لحظه خاطرات امتحان دیکته برام زنده شد.
تو مدرسه ما موقع امتحان ثلث سوم که میشد نیمکتا رو میاوردن توی راهرو های مدرسه میچیدن. هرکس باید روی یه نیمکت مینشست. به ما که مجبور بودیم در طول سال سه تایی رو نیمکتا بشینیم در این مورد خیلی خوش میگذشت.
تو امتحانای دیکته چون چند نفر تو سالن امتحان کلمه ها رو میگفتن بعضی وقتا من گیج میشدم و یه کلمه رو دو بار مینوشتم.
اون برگه هایی که سرشون آبی بود هم خوب یادمه.
وقتی کلاس اول بودم کلمه دندان سختترین کلمه برام بود.
الان که فکر میکنم میبینم چقدر کتابای ما جالبتر از کتاب بچه های امروز بوده. تنها مزیتی که بچه های امروزی دارن اینه که از همون اول خوشنویسی رو یاد میگیرن و مجبور نیستن با خط شکسته مثل ما بنویسن و بعد از چند سال تمرین خوشنویسی بکنن.
ازت ممنونم خیلی خاطره هامو زنده کردی.

شیرفروش محل گفت...

دفتر املا رو تا الان نگه داشتی ؟
آفرین داره

رضا لمپارد گفت...

سلام...
مطلب جالب نوشتی مثل همیشه...دستت درد نکنه...
یه مدت نبودم حالا که برگشتم دارم به وبلاگهایی میرم که قبلا بهشون خیلی سر میزدم...توی همشون همه فعال بودن به جز اقای بارانی...این باران که نظر گذاشته همونه؟شما ازش خبر نداری؟