سالها دور از آرامش

شاید یکی از دلایلی که نمیتونم از دوران دانشگاه به خوبی و خوشی یاد کنم، بد شانسی های من بوده باشه. اینکه هرچی فکر میکردم یا بهم میگفتن، خلافش اتفاق میفتاد و منو بیچاره میکرد.
*** *** ***
از همون سال اول، به خاطر اینکه بتونیم در امتحانا سربلند بشیم، از بچه های سال بالایی میپرسیدیم: دکتر فلانی چطوری امتحان میگیره؟ تستیه یا تشریحی؟ از کتاب سوال میده یا جزوه؟ حضور غیابو تاثیر میده؟ گزارش کار های آزمایشگاه چقدر نمره داره؟ و …
بچه های دلسوز سال بالایی هم با برداشت شخصی خودشون به این سوالات جواب میدادن. جوابهایی که ممکن بود برای شخص شما غلط از آب دربیاد. اتفاقی که برای من زیاد افتاد و باعث شد در بعضی درسها نمره پائین بیارم یا اصلا نمره نیارم!
فکر کنم تابستان سال ۸۲ بود و مصادف بود با ماجراهای ۳۰یا۳۰ . با وجودیکه دانشگاه ما از مرحله پرت بود و نه دانشجوها اعتصابی میکردن و نه در خود شهر کرج خبری بود، با این وجود تبعات، ماجراهای دانشگاهها، به دانشگاه ما هم کشیده شد. امتحانات بعضی دانشگاهها به تاخیر افتاد. روز اولی که رفتیم امتحان بدیم متوجه شدیم که امتحانات پایان ترم قراره در دو نوبت برگزار بشه. سری اول در تیرماه و سری دوم برای دانشجوهایی که در تیرماه امتحان ندادن، شهریورماه.
روز اولین امتحان، من هم وسوسه شدم که امتحان تیر رو بی خیال بشم و شهریور بیام. با خودم کلنجار رفتم تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم خودمو از شر امتحانا خلاص کنم و امتحان رو دادم.
امتحان درس ریاضی که به نفعمون شد. چون خود استاد و همکاری که آورده بود حسابی بهمون کمک کردن و کم مونده بود خودکار رو بگیرن خودشون بنویسن! اما این استاد برای دانشجوهای شهریور تلافی کرد و تقریبا ۹۰ درصد دانشجوهایی که شهریور امتحان دادن افتادن!
اما از همون ترم بود که من سر یکی از امتحانات شوکه شدم و دیدم خیلی از حرفهایی که دانشجوهای سال بالایی زده بودن، درست نبوده. برای مثال امتحان جانور شناسی با اقای دکتر صدر زاده.
میگفتن: جانور شناسی با دکتر صدر زاده که دیگه خوندن نداره. ولش کن. روزنامه وار بخون. امتحانش که تستیه، نیاز نداره در طول ترم بخونیش.
قبل امتحان، استاد گفت اگه کسی میخواد شهریور بیاد، قبل گرفتن برگه سوالات بلند بشه. من هم سر جام نشستم و امیدوار بودم که اینهمه درسی که خوندم به کمکم بیاد. اما وقتی سوالات توزیع شد دیدم که بدبخت شدم! تستی کجا بود؟ درسته بعضی سوالات جوابش یک کلمه ای بود ولی هرچی بود تستی نبود! داشتم سکته میزدم. بعدا متوجه شدم که با وجودیکه درس رو خونده بودم، اما حجم درس و نحوه خوندن من به نحوی بود که ممکن بود از عهده امتحات تستی هم برنیام. نتیجه این شد که این درس رو افتادم!
تا اینکه مدل سوالات این استاد دستم اومد و تونستم جانورشناسی ۱ رو که مجدد گرفتم و بعد جانورشناسی ۲ رو پاس کنم و برای درس پرندگان هم که اصلا سر جلسه در طول ترم نرفته بودم (چون استاد، حضور غیاب نمیکرد) جزوه دانشجوهارو گرفتم و با برنامه ریزی که کردم تونستم به خوبی بخونم و نمره مناسبی بگیرم. ( اسنادش هم موجوده که چطوری این درس رو خوندم. حجم جزوه زیاد بود و متن درس هم سنگین. اسامی زیاد بود و حتی تلفظش هم دشوار. جدولی کشیدم و ویژگیهای خاصی که در متن درس برای اکثر پرنده ها اشاره شده بود رو روبروی اسم جانور نوشتم و “ترین” هارو مشخص تر از بقیه علامت گذاشتم. فکر کنم چها برگه آچهار رو دو تا دو تا از طول بهم چسبونده بودم و جدول طول و درازی رسم کرده بودم که بشه با یک نگاه هم مروری روی درس داشت. خودم از شیوه خوندنم حال کرده بودم!)
نه فقط برای درس جانورشناسی از حرفهای بچه های سال بالایی نامید شدم، که برای یکسری درسهای دیگه هم در طول ترم های اول تا سوم، حسابی مایوس شدم. وقتی سر جلسه مینشستم از اون سادگی و نحوه سوالاتی که بچه ها گفته بودن خبری نبود. مشکل از من بود که روی این حرفها حساب کرده بودم و مشکل بدتر این بود که من هنوز یاد نگرفته بودم چطوری برای درسهای دانشگاه درس بخونم. من که برای امتحانات مدرسه خودمو میکشتم و با نمونه سوالات سالهای قبل اینقدری خودمو آماده میکردم که چشم بسته به سوالات امتحانات مدرسه جواب میدادم، تلاشهای من جوابگوی امتحانات دانشگاه نبود.
*** *** ***
آخرین جلسه کلاس شیمی ۱ بود که به خاطر سرفه، استاد عذرمو خواست و در واقع از کلاس بیرونم کرد! سر امتحانش هم یک سوال از جلسه آخر داد که من نتونستم جواب بدم. خوشبختانه این درس رو با نمره درخشان ۱۰ پاس کردم!
*** *** ***
آزمایشگاه شیمی۲! شنیدن یا خوندن اسم این درس هم هنوزم که هنوزه لرزه به تنم میندازه. درطول ترم با ازمایشهایی که انجام میدادیم قرار بود مشخص کنیم که در محلول مچهولی که استاد بهمون داده، چه عناصری وجود داره. در واقع یک جلسه درس داشتیم و یک جلسه هم مچهول.
محلول کذایی رو هزار بلا سرش میاوردیم که به نتیجه برسیم چه توشه! من از همون موقع هم بد شانس بودم. لوله های حاوی مچهول من در دستگاه سانتریفوژ میشکست و میزان مچهول کمی که یدک نگهداشته بودم هم با راههایی که میرفتم به نتیجه برسم، اگه سالم باقی میموند، معلوم نبود نتیجه درستی به من بده!
شکستن لوله در سانتریفوژ، چندین بار برای من اتفاق افتاد و بچه های کلاس هم برای من ناراحت بودن که چرا من اینقدر بدشانسم؟
امتحان کتبی رو هم که دیگه … .روی برگه یکسری عنصر و یکسری فلش که یه چیزایی روش نوشته شده بود، همراه با تعداد زیادی جاخالی! قرار بود جاهای خالی رو با اسم عنصر یا ماده تشکیل شده پر کنیم. باید دوگوله هاتو به کار بندازی که چه بلایی سر چه عنصری بیاری نتیجش میشه یک ماده قهوه ای! نتیجه این شد که آز شیمی ۲ رو افتادم!
دلم از این میسوخت که این درس رو در سرویس دانشگاه، صبح هایی که میرفتیم دانشگاه، خیلی میخوندم! اما خوندن من نتیجه نداد :(
بار دوم که این درس رو گرفتم، باز همون استاد خشن و عنق قبلی سر کلاس اومد. خوشبختانه رعایت مسائل امنیتی رو کردم و اتفاقی سر مچهول ها نیفتاد. برگه کتبی امتحان رو که دادن، هیچی به ذهنم نمیرسید. اینکه چی باید بنویسم داشت داغونم میکرد. خیلی خونده بودم. تمام واکنشهارو هزار بار و از حفظ روی کاغذ نوشته بودم و به نظر خودم آمادگی کاملی داشتم.
یادمه روی صندلی و روبروی تخته سیاه نشسته بودم. خیلی به مغزم فشار آوردم و میخواستم گریه کنم. اما به تدریج امدادهای غیبی! به سراغم اومد و تونستم یه چیزایی بنویسم. یادم نیست چند شدم ولی فکر کنم نمره خوبی بود.
*** *** ***
یکی دیگه از درسهایی که افتادنش از بیخ گوشم گذشت، ( فکر کنم اسمش) زیست تکوینی بود. یه جلسه استاد دیر کرد و زنگ زده بود خودش یک جلسه کلاس فوق العاده و بدون هماهنگی بچه ها گذاشت. یکی از اساتید هم حرفهای بچه هارو به استاد منتقل کرد و نتیجه این شد که استاد از این رو به اون رو شد.
تحقیق- ترجمه- کنفرانس. استاد برای همه بچه ها چند صفجه ترجمه داد که باید ارائه میدادن. اولین بار در کل دوران دانشگاه، برگه های این درس رو ترجمه کردم! استاد دیگه خودش درس نداد و آخر ترم هم گفت که امتحانم سخت نیست و روزنامه وار بخونید و سوالات تستیه.
اما من که دیگه گول نمیخوردم بدون توجه به حرف استاد درس رو خوندم. نتیجه این شد که سوالات از تستی بود تا تشریحی و جاخالی و یک جوابی! بچه ها حسابی شوکه شده بودن و فحش میدادن.
*** *** ***
امکان نداره دکتر خاوری از یادم بره. آمار زیستی داشتیم. درسی که بچه های سال بالایی میگفتن یا ۱۹-۲۰ میشی یا ۱-۲
برگه سوالات رو دادن و من با یک برداشت اشتباه از سوال، در جواب دو سوالی که بهم مرتبط بود اعداد اشتباه بکار بردم و نتیجه این شد که فقط فرمولهام درست بود!
زمانی متوجه شدم که برگه رو داده بودم و راه بازگشتی نبود. خودمو برای نمره ۱ آماده کرده بودم اما فکر کنم شدم ۶! یکی از بچه ها وقتی دید من چقدر از نمره ۶ خوشحال شدم تعجب کرد و گفت نمیخواستم بهت بگم که ناراحت نشی. اما من که فکر میکردم ۱ میشم خیلی هم خوشحال شدم.
سر همین امتحان، با ماشین حسابی که از برادرم گرفته بودم، نتونستم جذر رو حساب کنم. داشتم دیوانه می شدم. از بچه ها که خواستم ماشین حساب بگیرم، استاد داد زد و گفت برگه رو میگیره. از استرس داشتم پلاسیده می شدم! بالاخره یه جوری امتحان رو جمع جور کردم، در حالیکه میدیم اعدادی که روی برگه بچه ها هست مختصر تره و مثلا چهار رقمیه. اما برای من ۸ رقمی شده بود!
*** *** ***
یکی دیگه از امتحانهای تلخ، امتحان ازمایشگاه سیستماتیک گیاهی بود.در ازمایشگاه سیستماتیک، یکسری گیاه خشک رو که چسبونده بودن روی کاغذ، باید اسم و سایر مشخصات رده بندیشونو حفظ میکردی.
اون موقع، موبایل دوربین دار یا نبود یا مثل الان اینقدر گسترش پیدا نکرده بود ( دقیق یادم نیست) اما دوربین دیجیتال تازه داشت گسترش پیدا میکرد و من هم داشتم اما برای درسهای آزمایشگاه ازش استفاده ای نکردم. بعضی بچه ها با دوربین فیلم برداری از نمونه ها فیلم گرفته بودن.
از طرفی نداشتن استعداد نقاشی کردن، باعث شده بود نتونم تصویر گیاهان رو خوب برای خودم توی دفتر بکشم. اما با این وجود به نوبه خودم خیلی زحمت کشیده بودم و فکر میکردم که به خوبی از عهده امتحان بربیام.
روزی که امتحان داشتیم، مصادف بود با روز انتخاب واحد. ( ماجرای انتخاب واحد هم برای خودش یک مطلب مفصله!). یادمه وقتی که استاد نمونه هارو گذاشت جلوم تا اسمشونو بنویسم، بعضیهارو که نتونستم بشناسم و بعضی رو هم اشتباه نوشتم. اصلا باورم نمیشد که نتونسته باشم نمونه هایی که فکر میکردم به خوبی به ذهن سپردم رو تشخیص بدم. استاد هم متوجه حالت من شده بود ولی نمیتونست معجزه ای کنه! البته نمره پائینی نگرفتم اما اصلا باورم نمی شد که نتونسته باشم از تمام تلاشهای یک ترم، بهره بهتری داشته باشم!

  • Digg
  • Del.icio.us
  • StumbleUpon
  • Reddit
  • RSS

0 نظرات: