با اعتماد به نفس جلو رفتم. ساعت یک ربع به هشت صبح بود. اون خانوم بارکدهارو به برگه ازمایش منگنه زد و یه بارکد هم روی لیوان نمونه گیری زد و به من گفت: بعد نمونه ادرار برو برای خون.
من با نگاهی متعحب پرسیدم: مگه ادرار هم هست؟
خانومه گفت: آره
من با تعجب و ناراحتی گفتم: آخه از کجام در بیارم؟
چهل دقیقه بعد...
لیوان رو نشون خانومه دادم و به اندک قطره ای که در لیوان بود رو اشاره کردم و گفتم: خانوم به خدا از بچگی همین مشکلو دارم!
*** *** ***
از آزمایش ادرار بیشتر از زدن آمپول و کنکور میترسم. یعنی از بچگی همین وضع بود. مامان همیشه غصه داشت که چه خس و خاشاکی به سر خودش بریزه که من بتونم شیشه های سس مایونز رو پر کنم.
وقتی دکتر، آزمایش میداد و با مامان راهی آزمایشگاه میشدیم و مامان به عجز و ناله من مبنی بر اینکه به خدا جیشم نمیاد، توجهی نمیکرد، اون موقع بود که توی آزمایشگاه خودش پشیمون میشد که چرا به حرف من گوش نداده که بره شیشه نمونه گیری رو از مسئول آزمایشگاه بگیره تا من در خونه و با روحی آرام و قلبی مطمئن، شیشه های سس مایونز رو پر کنم.
حتما دیگه از شیشه مایونز بدتون میاد نه؟ خوب من چکاره بیدم. وقتی الهام کوچک بود، ظرف نمونه گیری ادرار، شیشه های هم سایز و هم قیافه شیشه سس مایونز بود.هیشکی نبود بگه که ممکنه یکی جوگیر بشه و کل شیشه رو پر کنه! یا بشه یکی مثل من که اصلا نتونه ....
همیشه از آزمایش ادرار میترسیدم چون میدونستم آخرش چی میشه. میدونستم نه شیشه پر میشه و نه از غرغر مامان خلاصی دارم.
یه بار که رفته بودیم آزماش( وقتی الهام کوچک بود)، آزمایشگاه نزدیک خونه، یه دستشویی داشت.
در رو که باز میکردی یه فضا برای دست شستن بود و بعد یه در باز میشد به توالت.من وارد شدم و بعد چند دقیقه دیگه وقتی دیدم عملیات امکان پذیر نیست یا ادرار مورد نظر در دسترس نمی باشد! بیشتر از پر شدن شیشه نگران معطلی مردم پشت در و در نتیجه غرولند مامان بودم.
این دفعه هم در اوج نگرانی از توالت بیرون اومدم و یه خانوم که پشت در بود اومد تو. من بیرون در بعدی نرفتم و داخل منتظر شدم.خانومه کارشو کرد و وجدانش راحت شد و چشمانش هم باز شد و بیرون رفت و من مجددا داخل شدم.
یکی از آقایون که بیرون نشسته بود با خیال اینکه دو تا توالت در اون مکان هست وارد شد و ضایع شد. چون من داخل بودم و در قفل. در نهایت باز هم قطره ای در شیشه نچکید و من دست از پا درازتر اومدم بیرون.
مامان عصبانی بود. شیشه هارو گرفتیم که ببریم خانه. مامان با عصبانیت گفت: میدونی اون خانومه وقتی تو معطل کردی نشست زمین کارشو کرد؟ اون آقاهه هم فکر کرد دو تا دستشویی تو هست اومد تو؟ آخه چرا اذیت میکنی؟
از اون روز بود که دیگه تن به آزمایش ادرار در داخل خود آزمایشگاه ندادم. دیگه ظرفهارو میگرفتم و در خونه پر میکردم.
تا اینکه چند سال پیش که قرار بود آزمایش بدم، چند تا از ظرفهای کوچیک میخ های معرق خودم رو شستم و ضدعفونی کردم وقبل اینکه برم آزمایش، پر کردم. وقتی رفتم ازمایشگاه با خونسردی رفتم دستشویی و ظرفهای پر رو توی ظرف خود آزمایشگاه خالی کردم و با افتخار از دستشویی بیرون اومدم!
اما این دفعه قضیه فرق داشت و بعد از سالها مجددا مجبور شدم داخل خود ازمایشگاه نمونه بدم.
قضیه از این قرار بود که روز قبل رفتم آزمایشگاه پرسیدم که برای این آزمایش باید ناشتا باشم یا نه و همینطور این سوال حیاتی که نمونه ادرار هم باید بدم یا نه. خانومی که جواب منو داد که خدا لعنتش کنه گفت نه ادرار نیستن.
من با خوشحالی راهی خونه شدم و صبح هم با شادمانی رفتم ازمایشگاه. اما...
وقتی خانومه گفت آزمایش ادرار هم هست، انگار منو تو استخر آب یخ انداختن. گفتم آخه از کجام در بیارم؟ خانومه گفت برو اب بخور
من با وجودیکه میدونستم آب خوردن هم نتیجه ای نداره، رفتم آب خوردم و خوردم و خوردم.
یه بار رفتم نمونه بگیرم نشد. آب خوردم. راه رفتم. دیگه همه منو میشناختن و میگفتن نیومد؟
بقیه ملت رو دیدم که با خونسردی و چهره ای بی تفاوت از دستشویی ها با لیوان محتوی ادرار بیرون میامدن. اما من با چهره ای غمزده و شکست خورده همراه با یه لبخند خجالت روی لب، با حسرت، به لیوانهای مردم نگاه میکردم. حتی یه دختر مدرسه ای هم بود که وقتی دیدمش با خودم گفتم تو از این هم کمتری؟
دفعه دوم که دیدم نتیجه ای نداره با اندک قطره جاری شده در لیوان، پیش خانومه رفتم و با استیصال توام با خجالت، گفتم به خدا از بچگی همین مشکلو دارم. خانومه خندید و یه ظرف داد تا ببرم و پر کنم و بعد بیارم.
*** *** ***
قضیه به همین جا ختم نمیشه. چون چند روز دیگه باید آزمایش اعتیاد بدم و اونجا دیگه خبری از ادرار آماده شده در خونه و ظرف گرفتن نیست. نمیدونم اونجا چه خاکی تو سرم بریزم یا بهتر بگم چه ادراری توی ظرف بریزم...
*** *** ***
یه دفعه که مادربزرگم نمونه ادرار داده بود اومد خونه و گفت: فکر نکنم جواب ایندفعه درست دربیاد. چون یه خانومه همونطور که لیوان دستش بود، دستش هم میلرزید و توی هر لیوانی چند قطره چکید!
*** *** *** *** *** *** *** *** ***
یادش به خیر فیلم هنرپیشه. با بازی اکبر عبدی و فاطمه معتمداریا.
گفته بودن اگه از ادرار بچه نابالغ استفاده کنی، میتونی بچه دار بشی. این زوج هم تو شهر گشتن و یه پسر بچه رو پیدا کردن و بردن تو خونه. معتمد اریا به بچه میگفت: بشاش بشاش . زندگی ما به شاش تو بستگی داره!
*** *** ***