مادربزرگم میگه: چرا فلانی بچه دار نمیشه؟ مشکل از زنه یا مرد؟
من میگم: خوب بچه دار بشن که چی بشه. ما چه گلی به سر خانوادمون زدیم که بچه های ما بزنن. ما که نسل انقلاب هستیم شدیم این. چه برسه به نسل الان که دیگه بزرگ بشن حتی معلوم نیست آب و برق دارن یا نه. مشکلات دیگشون بماند. چرا خیانت کنیم و به دنیا بیاریمشون تا بعدا به ما بگن مارو چرا به دنیا آوردید؟
مادربزرگم میگه: خوب اگه زن و شوهر بچه دار نشن، مال و اموالشون به کی میرسه؟!!
من میگم: گذشت اون زمون که هر کی برا خودش زمین و باغی داشت و اربابی میکرد. خانواده های الان چیزی جز وام و قسط برای بچه هاشون به ارث نمیزارن.
*** *** ***
در زمانهایی نه چندان دور عقیده داشتند که هر خانواده باید هم دختر داشته باشه و هم پسر. جنسیت و تعداد فرزندان بر مبنای هدفهای مشخصی بود.
اهداف داشتن پسر:
ادامه دادن نسل، کارکشی از پسرها در مزرعه یا مغازه، عصای پیری( به جهت حمل و نقل ولدین بر دوشها)، تامین هزینه (در صورت از کارافتادگی والدین و نداشتن هزینه لازمه برای زندگی)، داشتن پسر به تعداد چهار عدد در راستای حمل و نقل تابوت
اهداف داشتن دختر:
همدم برای شنیدن حرفهای مادر، کمک در هر گونه شست وشو و نظافت و بچه داری، گریه و زاری کردن در مراسم ختم والدین.
چنانچه خانواده ای تعداد فرزندانش سه یا کمتر بود، مورد تعجب و حیرت تمامی آشنایان قرار میگرفت و انواع و اقسام برچسبها به این خانواده میخورد.
بچه ها برای خودشان بزرگ می شدند و آنچنان توجهی به میزان مهر و محبت و رسیدگی والدین نداشتند.
در پایان هم ارثیه ای براشون باقی میموند که در نهایت بر روی ارثیه دعوا میشد و به هیشکی هیچی نمیرسید.
*** *** ***
به نظر من در این دوره زمونه زن وشوهر زمانی بچه دار میشن که از هم خسته شدن. یعنی وقتی دیگه برای هم تکراری شدن و از سکوت خونه خسته شدن (زن هم از ترس اینکه شوهرش به خاطر تنوع بره سراغ یک زن دیگه) تصمیم میگیرن بچه دار بشن.
بعد از بچه دار شدن کلی قند و شیرینی میل می کنند که آخه چه مرگمون بود که بچه دار شدیم؟ داشتیم راحت و آسوده زندگی میکردیم و شبها کفه مرگمون رو میزاشتیم میخوابیدیم. الان چی. زندگی شده زندگی سگی و ...
بچه بیچاره هم از همه جا بی خبر اولش که حالیش نیست از این حرفها خوشش میاد. بعد که بزرگتر شد تازه میفهمه با به دنیا اومدنش چه کلاه گشادی سر خودش و بقیه رفته.
حالا این وسط دو حالت پیش میاد. یا زن و شوهر به خاطر یکسری دلایل قدیمی بچه دار شدن( از نظر جنسی) دوباره اقدام به بچه دار شدن می کنند و یا به قول آقای دکتر قرایی مقدم ( از اساتید دانشگاه تربیت معلم) : یکهو شد یا دست خودمون نبود بچه دار شدیم.( یعنی زن و شوهر تصمیمی نداشتند و این اتفاق افتاد)
من اسم این حالت آخر رو گذاشتم: یک لحظه لذت یک عمر پشیمانی !!!
پشیمانی هم برای والدین و هم برای فرزند بخت برگشته
پشیمانی برای فرزند بخت برگشته، چونکه در این دوره زمونه تا دختر و پسری آشنا بشن و ازداوج کنن و بعد موقعیت بچه دار شدن پیدا کنند، فرزند مظلوم وقتی دوران ابتدایی رو شروع میکنه و وقتی میخواد یه زمانی قسم بخوره بجای به جون بابام باید بگه به روح بابام یا به ارواح خاک بابام!!!
*** *** ***
تا وقتی نرفتی دانشگاه میگن: چرا نمیری دانشگاه. درس بخون کنکور قبول بشی. وگرنه ...
دانشگاهت که تموم شد میگن: چرا ازدواج نمیکنی: خواستگار نداری؟ دختر گیرت نمیاد؟ ایرادی داری؟
بعد که ازدواج کردی ( از قضایای مراسم ازدواج و تشریفات بی خودیش هم بگذریم) نوبت بچه دار شدن میرسه. یک ماه نشده میگن خبری نیست؟ نمیخواهید بجنبید؟ دیر میشه ها. سن بره بالا خطر هم میره بالا.
بچه اول به دنیا اومد چند ماه نگذشته میگن بچه دوم نمیاری؟ این دختره، یه پسر هم باید بیاری. یا اگه دختر نداری یعنی هیچی نداری و باید دختردار هم بشی.
بچه دار که شدی مرحله به مرحله درباره غذا خوردن و راه رفتن و مدرسه رفتنش ازت سوال میپرسند. به وقت ازدواج هم که رسیدن میگن این داماد بود گرفتی؟ این چه عروس بی ریختیه؟ یادت باشه مادرشوهر بازی دربیاری ها و....
وقتی کمی سن بالا رفت آخرش میگن: پس چرا نمیمیری؟؟؟؟؟؟؟
*** *** ***